خانم اسکندری دوربین کوچک علی زارع را میدید و او را دست میانداخت. هرچه باشد او گرافیک خوانده و بعد کاشیکاری و طراحی با موزاییک را آموخته و عکاسی هم یکی از علایق اوست. با این وصف بیدلیل نیست که به یک مهندس خوب مهربان که او هم به نوعی در کار هنرهای تجسمی فعالیت دارد، علاقهمند شده باشد. ما با آقای داماد دو روز بعد از مراسم ازدواج در محل قرار مصاحبه آشنا شدیم؛ ساسان فیروزی.
دور از هیاهوی بازیگری، لاله و ساسان یک زندگی تازه را ساختهاند. خوب و با برنامهریزی و حسابشده. این سرنوشت دختری است که یکی از بازیگران باشخصیت سینمایماست. بازیگری که وقتی بازی نمیکند هم تلاش میکند تاثیر اجتماعی یک هنرمند را داشته باشد و بنابراین اتوبانهای شهر سیمانی ما را زیبا میکند و وقتی هم که ازدواج میکند، دور از هیاهو و جاذبههای دنیای بازیگری و شهرت، به ندای دل و عقلش گوش میکند و تحصیلات و شخصیت و جایگاه اجتماعی شریک زندگیاش را هم مدنظر میگیرد.
لاله و ساسان در کارت دعوت عروســیشان نوشته بودند: «ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید/ هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند». دعایشان کنید که برسند به آن مقصد عالی که شایستگیاش را دارند.
در تبریز بود که یک دل نه صد دل...
از داماد پرسیدیم: خانم اسکندري معروفند که خارج از حوزه بازيگري کارهاي زيادي انجام دادند، هم در حوزه شهري و معماري و هم عکاسي. براي شما کدام جنبه از فعاليتهاي ايشان مهمتر و جذابتر بود؟
- ماجراي آشنايي شما از کجا شروع شد؟
در سال 1386 يک نمايشگاه صنعت ساختمان در تبريز بود که من آنجا غرفه داشتم و خانم اسکندري هم براي بازديد به آنجا آمده بودند و در آنجا با هم آشنا شديم.
- خانم اسکندری شما با اين همه مشغله و کار، نمايشگاه هم تشريف ميبريد؟
بله، من به خاطر کار و تجربه ای که دارم و رشته تحصيليام که گرافيک بوده است، علاقه زيادي به اين رشته دارم و چون در دکوراسيون و کارهاي پتينه و موزایيک و بحث چيدمان خانه و بخش زيباييشناسي آن سالها فعاليت ميکنم، به ديدن آثار علاقمند هستم و به ديدن نمايشگاه رفتم تا ببينم ميتوانم در بخش خارج از تهران هم مشارکت داشته باشم. شرکت ساسان در همان نمايشگاه غرفه داشت و من براي ديدن غرفه و بازديد شرکت آنها رفتم.
ميخواستم با نوع اين فعاليت نيز آشنا شوم و من در کارهاي طراحي با شرکت ايشان مشغول کار شدم و يکسري کارهاي تبليغاتي با هم انجام داديم و اينجا بود که آشنايي ما آغاز شد. البته بعضي از دوستان هم اين وسط بودند که حالا اسم نميبرم
ساسان: (باخنده) همانجا بود که يک دل نه صد دل ...
لاله: حالا... معلوم است که چه کسی!
- وقتي در تبريز با هم آشنا شديد، شما خانم اسکندري را ميشناختيد؟
ساسان: بله، اتفاقا مادر من سريال خاک سرخ و خانم اسکندري را خيلي دوست داشت و سريال مشق عشق را من و مادرم با هم تماشا ميکرديم و ایشان هميشه ميگفتند، خانم اسکندري شخصيت جالبي دارد.
- گفتيد دنبال آدم خاص ميگشتيد، معناي اين خاص بودن چيست؟
ساسان: شاید شما هم با من هم عقیده باشید که زندگي اکثر مردم با دروغ گره خورده است، اما بزرگترين ويژگي لاله اين است که بلد نيست دروغ بگويد.
ارتباط سن و سال و زندگی مشترک
- بسیاری از بازیگران رده سنی خانم اسکندری عملا در مورد ازدواج راغب نيستند و علاقهاي ندارند. خانم اسکندری، علت این مسئله چیست؟
ساسان: (با خنده ...) خب، مورد خوب پيدا نکردهاند.
لاله: اکثر خانمهاي مجرد بازيگر الان يک بار ازدواج کردهاند... ميتوانم بگويم معمولا خانمها در دو مقطع سني ميل به ازدواج دارند، يکي در سنين پايين؛ از 20 تا 24 سال که هيجان و تب بزرگ شدن و تشکيل خانواده دادن اهميت دارد. مثلا من خودم يادم هست که سنين 22،23 سالگي چقدر بين دوستانم راجع به اين موضوع حرف می زدیم، اگرچه سن ما واقعا کم بود.
- اما بعد دوره استقلال مالی می رسد که به نظر کمی ازدواج را زیر سایه خود قرار می دهد.
بله، ولي از اين سن که ميگذري و وارد بازار کار ميشوي، روابطت تغيير ميکند و کلا از حال و هواي ازدواج فاصله ميگيري، اما در يک سني به بلوغ فکري و رشد اجتماعي ميرسي و اين معمولا با يک دهه وقفه اتفاق ميافتد. معمولا ازدواجهاي اين چنيني بالاي سن 34،35 اتفاق ميافتد. من خودم در کارهاي مختلف هنري و حرفهاي شرکت داشتم. تقريبا در دو، سه حوزه اينقدر فضاها برايم جذاب بود که خيلي نياز به تشکيل خانواده در من وجود نداشت، ولي بعد از يک دوره، وقتي به چيزهايي که ميخواهي ميرسي و انتظارات بيروني را مرتفع ميکني، برمي گردي به نياز تشکيل خانواده دادن و متوجه ميشوي که ديگر پدر و مادر قادر به برطرف کردن آن نيازها نيستند و نياز به يک شخص سومي هست و خودت به عنوان يک فرد ميخواهي اين بخش زندگي را نيز تجربه کني.
ترس های طبیعی از ازدواج
لاله اسکندری در قسمتی از مصاحبه به این نکته اشاره کرد که بعضی از همکاران بعد از ازدواج دچار مشکلاتی شده اند و همین مسئله باعث جدایی یا بروز برخی مسائل در زندگی حرفه ای ایشان شده است. او درباره این مسئله که چرا خیلی از بازیگرهای همنسل او تن به ازدواج نداده اند، چنین می گوید: «گاهي براي بعضي از افراد هنوز اين جذابيت وجود دارد که بايد در بازار کار و حرفه بيشتر فعاليت داشته باشند و تصور ميکنند که شايد ازدواج اين روند را برايشان کُند کرده يا مانع شود يا اصلا اجازه نداشته باشند کار کنند.خب خيلي از دوستاني که ازدواج کردند، متأسفانه همسرانشان اين شرايط را برايشان گذاشتند که ديگر کار نکنند و اين به نظر من رفتار درستي نيست.»
به امید یک زندگی شاد و طولانی به بازیگرها بدبین نباشید - بحث جلب توجه در مورد بازيگران بحث ازدواج را خاصتر ميکند و شايد براي آقايان تحمل اين حالت سخت باشد، زيرا در خانواده معمولا آقايان جلودار هستند و نقش اول را ايفا ميکنند. آيا ازدواج براي يک بازيگر مقوله خاصتري هست؟
لاله: بله، بالاخره تمام اين نگرانيها وجود دارد. ولي انسانها وقتي براي کارشان زحمت ميکشند، ميخواهند رشد کنند. چون فردي که فعاليت هنري دارد، خالق است و ميخواهد آثار هنري به جاي بگذارد، بنابراين در مواقع اين چنيني ميتواند آسيب زننده باشد، چون اين ارتباط ممکن است سبب شود شما نتواني اين راه را ادامه بدهي، ولي اگر ساسان براي من محدوديتي ميگذاشت، شايد اصلا اين ازدواج صورت نميگرفت. خوشبختانه چيزي که براي من قابل احترام بود، در اين موضوع خلاصه شد که ساسان تمام اين شرايط را پذيرفت. حتي وقتي يک سال نامزد بوديم، من 10 ماه سرکار بودم، اما ساسان واقعا همراهي داشت با من.
- به عنوان یک الگو، آیا زوجی را در اطرافتان می شناسید که زندگی موفقی دارند؟
الان در ايران داريم افرادي را که با اين شرايط ازدواج کردند و زندگي خيلي موفقي دارند، بچه دارند و اين شرايط را پذيرفتند و زوجهاي موفقي هستند. در خارج از کشور هم نمونه اين ازدواجها ديده ميشود، مثلا مريل استريپ. او يک بازيگر است و ازدواجي هم که کرده ازدواج اولش بوده، شوهرش يک مجسمه ساز است و مريل استريپ هم فعاليت هنري خود را ادامه داده و حالا 4فرزند هم دارند. حالا در اين شرايط مريل استريپ جايزه اسکار هم ميگيرد. ميخواهم بگويم نگاه مردم به ازدواج بازيگرها اشتباه است، يعني حتي در خارج از ايران هم اينطور نيست که مردم ما فکر ميکنند يک بازيگر چندبار ازدواج میکنند. خب ما اليزابت تايلور را ميبينيم، اما همه که اينطور نيستند. يعني ميخواهم بگويم اينکه ميگويند بازيگرها قابل اعتماد نيستند و ممکن است چندبار ازدواج کنند، در واقع صحت ندارد چون ازدواج به شخصيت خود افراد برمي گردد.
ساسان: بخش بازيگري برایم خيلي اهميت نداشت و ملاک انتخاب نبود.
لاله: (با خنده) شخصيتم برايش جالب بود.
ساسان: واقعا من جذب شخصيت و خانواده ایشان شدم، چون خانواده فرهنگي و بسيار خوبي دارند. به مرور با خانواده هم آشنا شديم، چون من نه در سن و سالي بودم که ارتباط با يک بازيگر برايم جذابيت داشته باشد و نه فرصت اين نوع ارتباطها را داشتم، البته لاله هم همين طور و ما ديگر فرصتي نداشتيم که بخواهيم فقط وقت بگذرانيم.
- به هر حال ازدواج با یک بازیگر کمی مخاطرهآمیز است؟
من خيلي به اين موضوع فکر ميکردم اما آنقدر که ما از آن وحشت داريم، سخت نيست. بالاخره خانم اسکندري بيشتر در معرض توجه قرار دارند، ولي خيلي سخت نيست. بالاخره من هم تا اين سن ازدواج نکردم، تمام دوستان من بچه دارند. حتي بچه هايشان مدرسه ميروند. يک آدم خاص بودم، ولي وقتي اين ويژگيها را در لاله ديدم، ديگر به سختيهاي اين نوع ازدواج فکر نکردم و توانستم به راحتي با آنها کنار بيايم.
- کدام وجه اين ازدواج سختتر است، بخش توجه مردمي يا غیره؟
ساسان: اصلا سخت نيست. توي همه دنيا اين اشکال هست و در هر حرفهاي ميتواند مشکل وجود داشته باشد. انسانها وقتي براي مدت طولانيتر در يک حرفهاي مشغول به کار هستند و آن را دوست دارند، قالب و شکل آن حرفه را به خود ميگيرند. در واقع يک مرزبندي سازماني است و مرزبندي بين زندگي کاري و خصوصي وجود ندارد، اما لاله اين مرزبندي را ميتواند داشته باشد. هم به کار رسيدگي ميکند و هم ميتواند زندگي شخصي را مديريت کند. اين ديگر بستگي به خود آدمها دارد و اينطور نيست که يک روالي وجود داشته باشد و همه هم از همان روال پيروي کنند.
- خانم اسکندری، همسر شما شرطی برای کم کردن فعالیتهای بازیگری برایتان نگذاشته؟
رابطه ما يک رابطه بالغي بود و اصلا ما وارد اين مقولهها نشديم. در واقع من يک انساني هستم با تمام اين مجموعه ويژگيها و شغلم و خود ساسان هم از روز اول ميدانست که کار ما سختي خودش را دارد؛ شب بيداري، نبودن در تهران و هزار جور گرفتاري ديگر ولي ساسان واقعا اين همکاري و همراهي را تا الان داشته و تمامي اين شرايط را پذيرفت.
مرد منظم، زن هنرمند
- خانم اسکندري کار خانه انجام ميدهيد؟
خب البته من و ستاره نزديک 10سال در طبقه بالاي خانه پدريام مستقل زندگي ميکرديم. يعني اينطوري نيست که اصلا کار خانه انجام نداده باشم و يکدفعه بيايم و بخواهم کار کنم. خب گاهي پيش آمده که ميهمان داشتيم و مجبور بوديم کار کنيم. البته معمولا وقت ناهار و شام ميرفتيم پايين پيش پدر و مادر! من بيشتر به شکل تفنني آشپزي را دوست دارم. تا حد امکان کارها را انجام ميدهم و به عنوان برنامه روزانه خيلي به آن نگاه نميکنم، البته چيدمان خانه را دوست دارم. ساسان واقعا کمک ميکند و دستپخت خوبي هم دارد. خيلي هم تميز است، کمد لباسهايش هميشه مثل بوتيکهاي لباس است.
ثروتمند نیستیم اما خوب خرج میکنیم
- خانم اسکندری، شما امکان مالي خوبي داشتيد، آقاي ساسان هم به نظر ميرسد همين طور هستند، اين قضيه مالي و هم طبقه بودن چقدر اهميت داشت؟
ساسان: من اصلا آدم پولداري نيستم، از پس هزينههاي زندگي برميآيم، خيلي خوب خرج ميکنم و خيلي خوب زندگي ميکنم، اما خيلي پولدار نيستم، به طوري که امکانات عجيب و غريب داشته باشم. حالا ممکن است فردا هم شايعه کنند که لاله با يک مرد خيلي ثروتمند ازدواج کرده، اما من واقعا پولدار نيستم و وضع لاله از من بهتر است. من معتقدم پولدار کسي است که خوب پول خرج ميکند. من معتقدم هر چقدر خرج کنم، جايش پر ميشود. کلا دلبستگي به پول ندارم و خيلي راحت خرج ميکنم.
لاله: (باخنده) راحتتر از آن چيزي که فکرش را بکنيد...
ساسان: من اصلا حساب پولهايم را ندارم، اما لاله دارد. يک دفتر حساب کتاب هم داشت که چند روزه گم کرده!
لاله: آره هر چي هم ميگردم پيدا نميشود، همه حساب کتابهايم آنجا بود.
- اين اخلاق ساسان شما را اذيت نميکند؟
لاله: نه اذيت نمی شوم، خب هميشه خانمها حسابگرتر هستند، ولی گاهي زياد آيندهگر نيستند چون فکر ميکنند تا وقتي خانه پدر و مادرشان هستند آنها خرجشان را ميدهند و بعد هم که شوهر مي کنند و خرج و مخارج پاي شوهر است. در خانوادهاي بزرگ شدم که پدر و مادرم و خانواده مادرم همه شاغل بودند و پدرم هميشه اصرار داشت من کار کنم و اين استقلال را داشته باشم. چون ما بيشتر اعضاي فاميلمان هم با اينکه نسل قديمي بودند، اما بيشتر کار ميکردند.
من به ياد ندارم از پدرم چيزي خواسته باشم. من از 19سالگي تمام هزينههاي زندگیام حتي تحصيلم را نيز خودم دادهام و هيچ وقت به خانواده نياز مالي نداشتم. خب به هر حال نزديک به 16 سال است که کار ميکنم و وقتي از آيندهنگري ميگويم، به خاطر اين است که شما نميداني چه چيزي پيش رويت است. ازدواج نميکني، حتي اگر ازدواج هم بکني، هر اموالي داشته باشي به رفاه زندگيت کمک ميکند. دوست ندارم در 60سالگي مستأجر باشم، دوست دارم در يک رفاه مالي زندگي کنم، اما اين بدين معنا نيست که اين رفاه را روي دوش فردي به نام شوهر يا پدر و مادر بيندازم.
این زوج عجله ای برای افزایش تعداد خانواده خود ندارند
- شما نقشههايي براي خانواده پرجمعيت داشتن و بچهدارشدن داريد؟
ساسان: نه، هنوز نه. خيلي راجع بهش فکر نميکنيم. مسئوليت سختي است. (لاله با خنده: سن و سال ما ديگه به پرجمعيت کفاف نميدهد)
- يکي از دلايل اصلي ازدواج خانمها بچهدارشدن است، شما چطور؟
لاله: نه اينکه دوست نداشته باشم. ولي موضوع اصلي زندگيام نيست معتقدم کار سخت و پرمسئوليتي است. بار تقويتي و تربيتي، عاطفي زيادي به دوش مادر است و بايد از هر حيث آماده باشد. مهم است که فرد در خودش توان تربيت يک فرزند را ببيند و بايد کاملا آگاهانه باشد. من دوستاني دارم که آگاهانه بچهدار شدهاند و تمام وقتشان را پاي بچه گذاشتهاند و اتفاقا بچه خوبي هم تربيت کردهاند.
خب ميدانيد آنها انرژي را که بايد براي چند بچه بگذارند، براي يکي ميگذارند. البته من فکر ميکنم نسل ما کلا نسل تک نفره است و دو نفر هم کمتر ديده ميشود. در خارج از کشور امکانات اجتماعي براي مادر و فرزند بيشتر است؛ از خدمات شهري تا درماني.
- پس با این تفسیر، باید زودتر بچه دار شد...
ساسان و من با اين نظر مخالفیم، این درست که امکاناتي که در حال حاضر براي فرزندان هست، از زمان ما و نسل ما خيلي بيشتر است اما در زمان ما 10درصد تربيت فرزندان به عهده اجتماع بود و 90درصد به عهده والدين، یعنی امروزه اين شرايط کاملا برعکس است. هر چقدر تلاش کني باز هم زورت به اجتماع نميرسد و همه چيز دست شما نيست و از کنترل خارج است. بچهها در معرض يک سري بيتربيتيها در جامعه قرار ميگيرند که از کنترل خارج است.
ساسان: چيزي که سخت است اين است که يک آدم ديگر اضافه ميشود که تو نميداني آيندهاش چه ميشود. چه اتفاقي قرار است برايش بيفتد. يک جورايي گنگ است و البته خيلي پرمسئوليت.
لاله: پدر و مادر هر دو دبير هستند و ما اصلا جرأت نداشتيم کوچکترين بيادبي بکنيم، ولي الان بچهها رفتارهاي خوبي با والدينشان ندارند. زمان ما همه چيز فرق ميکرد، مثلا خود ما فقط کافي بود مادرم يک نگاه به ما بکند، ما ميرفتيم و سعي ميکرديم چند روز جلوي پدر و مادرمان نباشيم. «و همه اينها دليلي بود که ما به بچه فکر نکرديم»
- اصلا یادمان رفته از ستاره اسکندری خواهر گرامی شما سئوال کنیم. قرار نیست ستاره هم ازدواج کند؟
لاله: نميدانم از خود ستاره بايد بپرسيد.
ساسان: اگر ستاره در جريان رابطه ما نبود، شايد ما هنوز هم زير يک سقف نبوديم و دوران نامزدي ما ادامه داشت. ستاره خيلي لطف داشت و خيلي به ازدواج ما سرعت داد.
لاله: انشاءالله برایش جبران میکنیم.
من کار مـی کنـم پس هـسـتـم
- خانم اسکندری، از حرفهای شما اینجور برمیآید که شما همچنان آن کارهاي زيباسازي شهر را با جديت انجام خواهيد داد؟
بله، چون من در واقع يک طيف اشتغالزايي دارم و بچههاي زيادي با من کار ميکنند، از خانواده نزديکم تا ديگران و اين براي من لذتبخش است. اصلا يکي از دلايل ديگری که راجع به ساسان براي من جالب بود، در همين موضوع خلاصه ميشد که در شرکتش تقريبا 60 نفر کار ميکنند. چون در حال حاضر اکثر حرفهها رو به مصرفکنندگي دارد و ميزان واردات ما زياد شده است، بنابراين اينکه تو درکشور خودت و براي مملکت خود يک چيزي را توليد ميکني و توليدکننده هستي، بسيار مهم است و اين را هم از روز اول به ساسان گفتم که براي من به عنوان يک توليدکننده که اشتغالزايي ميکني، خيلي جالب است.
تمام بازارهاي ايران توسط چين و کشورهاي ديگر در حال نابودي است. وقتي تو توليدکننده هستي و يک سري افراد را در اين توليد شرکت ميدهي، خيلي خوب و جذاب است. براي من صرفا درآمدزايي مهم نيست، بار هنري برايم اهميت بيشتري دارد.
اگر صرفا به فکر درآمدزايي بودم، سالي 9،8 تلهفيلم بازي ميکردم و پول بيشتری هم به دست ميآوردم، ولي اين درآمدزايي کردن برايم اهميت بيشتري دارد. زيرا 60،50 نفر با من مشغول هستند و داريم صنايع دستي را که در حال زوال است، احيا ميکنيم و تا زماني که انرژي داشته باشم، اين کار را ادامه خواهم داد. در واقع من با يک مجموعه کار ميکنم و اين مجموعه برايم مهم هستند.
یک ازدواج عاقـلانه بزرگسالانه و منطقی
لاله، دلایل انتخاب ساسان به عنوان همسر خود را خیلی راحت و با چند جمله به زبان آورد. از دید او ساسان متعهد، خوش اخلاق و خانوادهدار است. . .
- شما چه ويژگي مثبتي ديديد در آقاي ساسان؟ آيا آقاي ساسان همان مرد ايده آل شما بود؟
چيزي که برایم از هر چيزي مهمتر بود، بحث اخلاق بود. فکر ميکنم در اين روزگار تعهد و وفاداري زياد میان آدمها ديده نميشود. خيلي از آدمها فکر ميکنند فقط وقتي يک چيزي به عنوان ازدواج ثبت ميشود، بايد متعهد شوند. اما وقتي شما يک نفر را انتخاب ميکنيد، به عنوان نامزد بايد به او متعهد شويد و اين موارد هست که براي من اهميت دارد. من هميشه به خصايص انساني و اخلاقي عقيده داشتم و فکر ميکنم ساسان داراي اين خصايص هست.
- بحث خانواده هم برایتان اهمیت داشت؟
خانواده هميشه برايم اهميت داشته و وقتي با خانواده ساسان آشنا شدم، متوجه شدم که واقعا خانواده خوب و اصيلي دارد. زيرا معتقدم همه چيز نشأت گرفته از خانواده است و روش تربيت و پرورش در خانواده بسيار روي فرد اثرگذار است. بنابراين وقتي خانواده ديده ميشود، بيشتر به اين نتيجه ميرسيم که آيا رفتارهاي فرد ذاتي است و يا فقط تظاهر است. چيزي که من در خانواده ساسان ديدم، همان حس تعهد بود و اهميت خانواده؛ چيزي که شايد اين روزها بعضي از خانوادهها خيلي به آن اهميت ندهند. بنابر شرايط کاري در طي سالها در معرض بسياري از معاشرتها با افراد مختلف هستم و پيشنهادهايي به شما ميشود که شايد انتخاب کني، اما من هيچ وقت به اين نتيجه نرسيدم که اين افراد ميتوانند براي ازدواج با من مناسب باشند.
- آیا با کسی هم مشورت کردی؟
بله. بعد هم خانواده و دوستانم، همه ساسان را ديدند و اين ويژگيها را تأييد کردند. خب اين نشان ميداد که من راجع به خصوصيات ساسان درست فکر کرده بودم. به طور کلي اين ارتباط من و ساسان بسيار عاقلانه، بزرگسالانه و منطقي بود. نه آنطور که ميگويند فلاني با يک نگاه عاشق شد. خب از هر دوي ما سن و سالي گذشته، البته منظورم اين نيست که آن شکل ازدواج برپا نشود، اتفاقا آن هم هيجانانگيز است و چه بسا ميتواند موفق هم باشد؛ چه اينکه نمونههاي موفق هم وجود داشته است.
- اولين وجه مشترک بين هر دوي شما که خيلي هم خوشحالتان کرد، چه بود؟
لاله: حوزه کاري ما اولين اشتراک ما بود.
ساسان: اینکه هر دويمان خيلي خوش سليقهايم.
لاله: کار دکوراسيون ميکنيم.
ساسان: معاشرت کردن، سفر کردن، ميهمان دوست بودن و ورزش کردن جزو چيزهايي بود که ديديم هر دویمان بهش علاقه داريم.
چند خواهر و برادر هستيد؟
ساسان: من 2تا برادر دارم، يکي بزرگتر از خودم که ازدواج کرده و برادر ديگري که از خودم کوچکتر است.
لاله: ما خانواده شلوغی هستیم. 3 خواهر و 2برادر.
دوست ندارم زنم فقط قرمه سبزی درست کن باشد
- چالش ديگر زندگی با یک بازیگر، داشتن يک زندگي نرمال است که در مورد بازيگران صدق نميکند؟
ساسان: ميدانم چه ميگوييد مثلا شوهري که دوست دارد وقتي به خانه برميگردد همسرش براي او قرمهسبزي درست کرده باشد، اما من از انسانهاي تک بعدي زياد خوشم نميآيد؛ کسي که فقط قرمهسبزي درست کند و به تميزکردن خانه بپردازد، زيرا من سالها زندگي ميکردم و خودم همه این کارها را بلدم انجام بدهم، منظورم خيلي از کارهايي است که يک خانم خانهدار ميتواند انجام بدهد، فقط از اتوکردن لباس خوشم نميآيد که اون هم، لباسهايم را ميدهم خشکشويي. من دنبال يک آدم مستقل بودم که با من اشتراکاتي داشته باشد. در واقع از آدم آويزان متنفرم، زيرا من توان اين را ندارم که کسي را دنبال خودم بکشم، خب ما زندگي مشترک مان را داريم و با هم سفر ميرويم. با هم زندگي ميکنيم، اما خب هر کدام از ما زندگي خودش را دارد.
- آقايان انتخابکننده هستند، اما خانمها بايد انتخاب شوند و شما تا اين سن ازدواج نکرديد، چه معيار خاصي داشتيد که تا به امروز در کسي پيدا نکرديد و بالاخره در لاله خانم پيدا کرديد؟
ساسان: شايد کسي از من خوشش نيامده باشد.
لاله: شکسته نفسی نکن!
ساسان: ضرورت ازدواج را حس نکرده بودم. افراد مختلفي به من معرفي ميشدند، اما خيلي خنده دار است که کسي به شما معرفي شود، برويد يکبار با هم شام بخوريد و بعد ازدواج کنيد. اما لاله استقلال داشت و من کلا دوست دارم زندگي نرمالي داشته باشم. آدمهايي را که خيلي به هم چسبيدهاند را دوست ندارم. هميشه به مادرم ميگفتم يکي مثل خود من حالم را به هم ميزند و لزومي ندارد آدمي مثل خودم را انتخاب کنم. مثلا از يکي بپرسي چه رنگي را دوست داري، او بگويد قرمز و بعد شما هم بگوييد من هم همين رنگ را دوست دارم، پس برويم ازدواج کنيم. ولي فکر ميکنم فردي مثل لاله ميتواند شخصيت من را تقويت کند. لاله زندگي سالمي داشته و داراي شخصيت قوي است. آدمهايي که نه موقعيت لاله را دارند و نه شرايط ويژهاي، ميروند و کارهاي غيرمعقولي انجام ميدهند، اما لاله زندگي سالمي داشته و اين نکتهای است که حتي همکارانش ميدانند و راجع به آن ميگويند.
ساسان: دي.
لاله: من آذري هستم.
- طالعبينيتان به هم ميخورد؟
لاله: من گربه هستم. امسال هم سال گربه است.
ساسان: موش! در واقع موش و گربه هستيم.
لاله: حالا نميدانم ساسان چطور جرأت کرده بيايد در خانه گربه! میدانید که امسال سال گربه است، سالی که قرار است برای من خوب باشد و البته خیلی هم خوب شروع شده.
لاله: نه هنوز شروع نشده، چون چند روزي بيشتر نيست که در خانه خودمان هستيم.
- اولين قرمهسبزي را کدامتان درست کرده؟
لاله: هنوز هيچ کدام. هنوز وقت نشده.
ساسان: حالا قرمه سبزی هم نشد، اشکالی ندارد. من قبلا دستپخت لاله را خوردهام.