عفت مرعشی یا (مادرانه ی ،هفته)
خانواده ی هاشمی را که از سیاست حذف کنیم ،خوراک زیادی برای ژورنالیست ها نمی ماند؛ همیشه خبرسازند، از ابتدای انقلاب تا امروز که نزدیک به چهاردهه گذشته، از بزرگ خانواده :اکبر هاشمی رفسنجانی تا محسن و مهدی و حتی زنان خانواده: فائزه و فاطمه ،بعید است هفته ای بگذرد، از آنها خبری نباشد.
خودشان هم که کنشی نداشته باشند؛ دیگران در مورد آنها کنش ایجاد می کنند ،این بار بازداشت مهدی رفسنجانی و حرف و حدیث های پس از آن(خبر کشف سکه و موبایل از مهدی در زندان، کبریتی بر انبار باروت رفسنجانی ها بوده است ،وکیل خانواده مدعی است اقلامی که ادعا دارند کشف شده، در ابتدای ورود به زندان صورتجلسه شده بوده است) زمینه ساز انتشار نامه ای داغ در فضای سیاسی شده است، نامه ای که امضای خانم «عفت مرعشی» را دارد:« گویا عذاب وجدان به خاطر ستمی که بر مهدی رفته شما را راحت نمیگذارد که با جواب سوالهای معلومالحال خودتان را تسکین میفرمایید.
گوشهای سؤالات فراوان از جریان به اصطلاح دادگاه مهدی را برایتان میفرستم اگر جواب دادید، سؤالات مهمتر را میفرستم شاید "شفای دردتان" باشد» خانم مرعشی این را نوشته و در ادامه و در نامه ای که به بیت رفسنجانی منتسب است، ناگفته های تمام روزهای گذشته را روی کاغذ آورده ، به عبارتی بغض بیت رفسنجانی شکسته و... ،آیا باید منتظر اتفاقات تازه ای باشیم ؟!
سید علی طباطبایی یا (غافلگیری،هفته) «علی طباطبایی بازیگر جوان سینما و تلویزیون در گذشت» ، مابین شایعات داغ زلزله و طوفان که در میان پست های تلگرامی جولان می داد، خبر درگذشت بازیگر جوان را هم خوش باورانه به کمبود اطلاعات و میل زیاد مردم به سرگرمی سازی با سلبریتی ها تعبیر کردم ،اما چند دقیقه ای که گذشت شکل خبرها حاکی از این بود که واقعیت دارد، فکر میکنم در ابتدا خبرگزاری آنا بود که خبر را منتشر کرد، خبری که البته چند دقیقه ی بعد با کمی تغییر باز نشر شد ،خانواده ی طباطبایی علت مرگ ایشان را ایست قلبی عنوان کردند.
جوان پر شر و شور و عاشق مسلک مجموعه ی «بچه های نسبتا بد» در عین ناباوری به سرنوشت کاراکترش در فیلم «اسب سفید پادشاه» دچار شدو...آرزوی تسلای خاطر برای خانواده ی محترمش داریم.
علی ملاقلی پور یا (عصیان،هفته) سازندگان «محمد رسول الله » فکر همه جایش را کرده بودند، الا «قندون جهیزیه»،گرفتن دو نوبت نمایش از فیلم مستقل ملاقلی پور در پردیس آزادی چنان آتشی به جان فیلم پر سرو صدای مجیدی انداخت که بی گمان پاشنه آشیل، بیگ پروداکشن این روزهای سینمای ایران خواهد شد؛ حالا باید مطابق تمام نمونه های مشابه دیگر منتظر صف آرایی موافقان و مخالفان فیلم باشیم ،دیگر کسی خیلی با کیفیت این دو فیلم کار نخواهد داشت، فضای قطب بندی شده چشمها را روی اصل اثر خواهد بست ،نوروز چند سال پیش را یادمان نرفته، وقتی که جنگ جدایی ها و اخراجیها بود ؛داستان همان داستان است ؛یک سو سینمای وابسته و مرفه، سوی دیگر سینمای بی پشتوانه ی مستقل،تا اینجا که نام های بزرگ پشت ملاقلی پور در آمده اند، همان که موفق شد نامش را بر صدر نام هایی چون فیگو و کارلوس بنشاند و همین دو روز پیش بود که در نشست نقد و بررسی فیلم دوران عاشقی، فرهاد اصلانی از بغضش برای مظلومیت ملاقلی پور گفت، چند دقیقه ی قبلتر هم رئیسیان از سکوت اعتراضی اش نسبت به تبعیض در سینما گفته بود ،عرصه برای مجیدی و فیلمش بدجور تنگ شده ،چه کسی فکرش رامی کرد فرزند رسول ،فریاد نابربرای های اکران شود ؟آن هم سر بزنگاه...
محمدرضا شجریان یا (گم نشدنی ،هفته)
استاد آواز موسیقی ایرانی در بیمارستان کسری بستری است ؛عفونت ریوی و سرماخوردگی دلیل بستری شدنش عنوان شده ،آرزوی تندرستی برای صدای ماندگار موسیقی اصیل ایرانی را داریم ،مانایی که فقط از قدرت حنجره نشات نگرفته که اگر این طور بود لغو کنسرتش محل و خط و نشان های سیاسی نمیشد، اگراو فقط یک خواننده بود بستری شدنش شهر را به هم نمی ریخت ،موقعیت شجریان در هنر ایرانی منحصر به فرد است چه دوستش داشته باشیم چه او را نا اهل بنامیم، نمی توان انکار کرد که او کاریزمای منحصر به فردی دارد، که پخش خبر بستری شدنش از یک بخش خبری موج راه می اندازد ،حضورش و محبوبیتش کارکنان بیمارستان را کلافه می کند.
یکی (علی معلم) در مدحش شعر می نویسد ،وزیر بهداشت به بالینش می رود ،کیوان ساکت از بی مهری به او و ممنوع الکاری اش گله می کند ،برادر رئیس جمهور به عیادتش می رود، دیگری می نویسد که او تشنه ی مطرح شدن است؛ برای همین خودش را به بیماری زده است، آن یکی(عاملی) بر علیه اش شعر (بیانیه) صادر می کند:«گم شدی آوازه خوان پیر شهر ما...» اما ،شجریان را نمی شود انکار کرد که اگر انکار کردنی بود این همه موضع برانگیز نمیشد! او گم نمی شود، اتفاقا خیلی هم پیداست! وقتی که همه از او می گویند ...
مردم استان گلستان یا (گلستان گل ندارد ،هفته) استان گلستان به دلیل اقلیم مناسبی که داشته است از دیرباز یکی از مهاجرپذیر ترین استان های کشورمان است ،شاید به جرات از حیث تنوع قومیتی تنها استانی که همپای تهران است، گلستان باشد ،اما گلستان در معرض خشکسالی شدید قرار دارد و متاسفانه رو به زوال است در 13 سال اخیر 10 سال گرم و خشک داشته و بارش ها نزدیک به 30 درصد کاهش داشته ،منابع آب های زیر زمینی هم که تا 98 درصد در حال استحصال است ،آب های سطحی هم که گرفتار سو مدیریت هستند و تا 90 درصد به دریای خزر می ریزند.
همه ی این حرف ها یعنی اینکه یکی از سبز ترین مناطق کشورمان در حال خشک شدن است و دیگر جای مناسبی برای زندگی نخواهد بود ،باورش سخت است؛ سرزمین جنگل های متراکم، حالا اندک اندک درگیر پدیده هایی می شود که مختص مناطق بیابانی است:"ریز گردها"،مردم استان امسال چند روز گرمای بیش از 50 درجه را تجربه کردند ،اتفاقی که طی 70 سال گذشته بی سابقه بوده است ، در ضمن تالاب های بین المللی این استان که زیستگاه پرندگان مهاجر است در آستانه ی خشک شدن است،برای نجات گلستان که بخش عمده ای از جنگل های ایران را دارد به یک عزم ملی و مدیریتی نیاز است ،امیدواریم "گلستان" دیده شود.
احسان حاج صفی یا (امیدوارکننده ی ،هفته) نمایش خیره کننده ی او در پنج هفته ی ابتدایی لیگ برتر در امتداد نمایش درخشانش در لیگ فصل قبل که او را از پایه های اساسی سپاهان قرار داده بود و همچنین موقعیت مطلوب او در تیم کی روش ، روزهای خوبی را برای حاج صفی در طی سالهای اخیر رقم زده است ،او شایسته ی ستایش است ؛چون می توانست مثل خیلی های دیگر راه لیگ های عربی را در پیش بگیرد و فکر سالهای بازنشستگی اش باشد، اما او راه پر خطری را انتخاب کرده ،در روزهایی که تیم های اروپایی به سختی به بازیکنان ایرانی روی خوش نشان می دهند، نفوذ در لیگ آلمان کار دشواری است اما حاج صفی با احتیاط لیگ دوم آلمان را انتخاب کرده به امید رسیدن به سطح اول اروپا ،بازیکنی که در این سن و سال بیش از 70 بازی ملی دارد، می تواند برای ما آبروداری کند ،اف اس وی فرانکفورت در آخرین روز نقل و انتقالات تابستانی یک "ایرانی" دشت کرد.او نوزدهمین بازیکن ایرانی در لیگ آلمان است و طلسم 4 سال غیبت ایرانی ها در بوندسلیگا را شکسته است.
ایرج کریمی یا ( س ر ط ا ن از اینجا برو ،هفته) منتقد ،نویسنده و کارگردان سینما بر اثر سرطان مغز و استخوان در گذشت ،او در بچگی های نسل من نقش عمده ای داشته، جالب است بدانید که متن کارهایی چون :سفر جادویی و بهترین بابای دنیا را او نوشته ،از کارهایی هم که کارگردانی کرده می توان به "باغ های کندلوس"اشاره داشت ، دیالوگی که در زیر می خوانید از فیلم باغ های کندلوس است :
« آذر (خزر معصومی): زنا زود پیر میشن، میدونی چرا؟ چون عروسک بازی شونم جدیه، رو عمرشون حساب میشه. از دو سالگی مادرن. بعد مادر برادرشون میشن. بعد مادر شوهرشون میشن. باباشون که پا به سن میذاره ازشون پرستاری یه مادرو میخواد. گاهی وقتا حتی مادر مادرشونم میشن. من شوهر نکردم. ولی مادر مادرم بودم، مادر پدرم بودم، مادر برادرم بودم، تازه به همه اینا بچههای به دنیا نیاورده رو هم اضافه کن، مادر اونا هم بودم» ...روحش شاد.
پی نوشت : یک هفته ،هفت چهره ی این هفته کمی تلخ شد دو مرگ ،کمی این هفته را سیاه کرد نمیشد از کنار آنها بی تفاوت گذر کرد، شاید تقدیر بی تقصیرنیست.