اسمش را هرچه میخواهید بگذارید. میگویید فلانی خالیبند است و فقط عادت به وارونه جلوه دادن واقعیت دارد؟ میگویید پاچهخوار است و معتقدید دروغ نگفته و تنها بخشی از واقعیت را پنهان کرده است؟ نامش را هر کدام اینها که بگذارید، با فردی روبهرو هستید که میخواهد واقعیت را به شکلی که نیست جلوه دهد یا اگر بخواهیم رک و راست بگوییم، با آدمی روبهرو هستید که دروغ میگوید.
اغلب ما به فراخور شرایط یا از سر عادت، هر روز دروغ میگوییم و اغلب ما در همان روز دروغگویی و دروغگوها را محکوم میکنیم. اینکه این عادت فراگیر که همه ما در مذمتش سخنرانی میکنیم از کجا آمده و برای ایستادن در برابرش چه باید کرد را با دکتر محمد مومنی، روان درمانگر در میان گذاشتیم. او در این مطلب نقاب را از چهره بهروز خالیبندها و فرهادهای پاچهخوار برمیدارد.
بهروز خالیبند در زیر آسمان شهر
بهروز خالیبند سریال «زیر آسمان شهر» مرد جوان و خوشقلبی بود که در موقعیتهای مختلف واقعیت و دروغ را در هم میآمیخت و داستانی پر آب و تاب را تحویل دیگران میداد. شاید شخصیتهای دیگر داستان به دلایل گوناگون دروغ میگفتند، اما بهروز برای خالی بستن به هیچ دلیل مشخصی نیاز نداشت چون حتی اگر جایی گیر نمیافتاد یا بازخواست هم نمیشد، باز دست از خالیبندی برنمیداشت. او عادت کرده بود مسائل را طوری بازگو کند که دوست داشت اتفاق بیفتند؛ نه آنطور که در واقع اتفاق افتاده بودند.
چرا بهروز خالی میبست؟ بعضی آدمها عادت دارند در شرح مسائل داستانپردازی کنند. آنها میتوانند از یک ماجرای دمدستی و پیشپا افتاده یک داستان طولانی و جذاب بسازند. ناخودآگاه به اتفاقات ساده بال و پر میدهند و به قول معروف از کاه کوه میسازند. در اصطلاح عامه به این کار چاخان کردن یا خالی بستن میگویند. خالیبندها دچار اختلال روانی نیستند بلکه بیشتر درگیر یک حالت روانی هستند که از کمبود توجه ناشی میشود و به صورت ناخودآگاه برایشان بهوجود آمده است. این قبیل افراد از کمبود توجه رنج میبرند و به این دلیل واقعیت را با غیر واقعیت در هم میآمیزند که نگاه و توجه دیگران را به سوی خود جلب کنند.
خالیبندها چه ویژگیهایی دارند؟ افرادی که دچار کمبود توجه هستند، از کاه کوه میسازند. به اتفاق معمولی یک خطی آنقدر پر و بال میدهند که به داستان پر فراز و نشیبی تبدیل میشود. اگر دقت کنید خواهید دید که در یک جمع اگر فرد خالیبند کانون توجه نباشد به صورت خودجوش خالیبندی را شروع میکند. حتی اگر کسی از او سؤالی نکند، بالاخره با بهانهای رشته کلام را در دست میگیرد. معمولا این قبیل افراد چون از توجه دیگران خوشنود میشوند، سعی میکنند حالاحالاها تریبون را واگذار نکنند.
با خالیبندها چطور رفتار کنیم؟ کمتر پیش میآید که خالیبندی برای اطرافیان دردسر یا مشکلی ایجاد کند. اما این حالت برای خیلیها خوشایند نیست و سخت آن را تحمل میکنند. این یک مسئله ارتباطی است که آدمها خودشان دربارهاش تصمیم میگیرند. اگر نمیخواهید فرد خالیبند را برنجانید یا احساساتش را جریحهدار کنید، پس مسئله را مستقیم مطرح نکنید ولی حتما درباره احساسات خودتان با او حرف بزنید.
بگویید رابطهتان با او برایتان ارزشمند است و دلتان میخواهد بهتر شود. از موضوع خاصی که دربارهاش خالی بسته سؤال کنید. بگویید همیشه دوست دارید اصل ماجرا و واقعیت را بدون کم و زیاد بشنوید. سعی کنید او را قضاوت نکنید.
برای درمان بهروز چه باید کرد؟ خالیبندی باتوجه به علتی که دارد، مسئلهای نیست که در بزرگسالی پدید آمده باشد. مشکل کسانی که در بیان واقعیت اغراق میکنند به کودکیشان برمیگردد. به همین خاطر درمان پیچیدهای دارد که از عهده افراد عادی و غیرمتخصص برنمیآید. اما به طور کلی هرچه مقاومت در برابر این رفتار کمتر شود، امکان تلنگر و تاثیرگذاری بیشتر خواهد شد.
امیر فیلم «بیپولی» امیر فیلم بیپولی نمیتواند شکست خوردنش را بپذیرد و این راز آزاردهنده را برای دیگران فاش کند. او که طراح موفق مد و لباس بوده، اخراج و بیپول شده اما برای پوشاندن این حقیقت دروغهای ریز و درشتی را تحویل همسرش میدهد. او هر روز صبح طبق روال آماده میشود و وانمود میکند که سر کار میرود. ساعت لوکس و گران قیمتش را حاضر نیست از دست بدهد.
ولی در اصل به دنبال راهی برای بازگشت به شرایط خوب سابق به هر دری میزند. با دروغ از دیگران پول قرض میکند و حتی طلاهای کودکش را بدون اطلاع همسرش میفروشد. اما هیچ کدام از این کارها وضعیتش را بهتر نمیکند و به مشکلاتش دامن میزند.
چرا امیر دروغ میگفت؟ یکی از مهمترین دلایل دروغ گفتن، به عدم پذیرش برمیگردد. بعضی آدمها از کودکی بیشتر با معیار ظاهری و بیرونی تعریف میشوند و با همین معیارها مورد ارزشیابی قرار میگیرند. متاسفانه در جامعه ما سنجیدن افراد براساس ظاهری که دارند، بسیار شایع است. در چنین حالتی اگر ظواهر دستخوش تغییر شوند یا از بین بروند، فرد در خود فرو میپاشد، چون احساس میکند ارزشهایش را از دست داده است.
کسانی که توان پذیرش خطاها و خویشتن آسیبدیده را ندارند، به ظاهرسازی یا همان دروغ گرایش پیدا میکنند. اساسا پذیرش خود و دیگران زیربنای تمام مسائل روانشناختی است و اگرچه خود اختلال محسوب نمیشود ولی میتواند اختلالات اضطرابی و افسردگی را بهوجود بیاورد.
کسانی مثل امیر چه ویژگیهایی دارند؟ چنین افرادی برای معیارهای ظاهری اهمیت زیادی قائل هستند. مثلا روی شغل، لباس و تیپ، خانه و ماشین خیلی حساب باز میکنند. اگر به هر دلیلی اینها را از دست بدهند دچار احساس ناخوشایند شدیدی میشوند. ظاهرسازی یکی از کارهای معمول این قبیل افراد است. آنها قادر به پذیرش شکستشان نیستند یا تحمل پذیرش خویشتن آسیبدیده را ندارند، بنابراین دست به صحنهسازی میزنند و نمایش آدمی را بازی میکنند که حالش خوب است و وضعش خوب است و مشکلی در کار نیست.
آبرو را با ویژگیهای ظاهری تعریف میکنند و برای حفظ آن خود را به آب و آتش میزنند. افرادی مثل امیر قادر به پذیرش شکست نیستند و خودشان را بابتش سرزنش میکنند. برای اینکه سرزنش دوچندان نشود، با هیچ کس _حتی نزدیکترین کسانشان_ از ناکامیها و عدم موفقیتها صحبت نمیکنند.
با آدم هایی مثل امیر چطور رفتار کنیم؟ برای بهتر کردن شرایط افرادی مشابه امیر، در گام اول آنها را همانطور که هستند، بپذیرید. فضا را آرام کنید. کاری کنید که فکر نکنند شما به خاطر ویژگیهای ظاهریاش با او در ارتباط هستید. به او در حرف و عمل نشان دهید که در ویژگیهای ظاهری مختصرش نمیکنید. این اطمینان را بدهید که در هر شرایطی و بدون امتیازاتش هم طرد نخواهد شد و از طرف شما پذیرفته خواهد شد. به هیچ وجه اینطور آدمها را سرزنش نکنید.
برای درمان امیر چه باید کرد؟ همانطور که گفتیم عدم پذیرش، اختلال نیست ولی زمینه را برای ابتلا به اختلالات جدی روانی مثل اضطراب و افسردگی فراهم میکند. بنابراین درمان افرادی مثل امیر به تخصص نیاز دارد و در این امر لزوم مراجعه به روانشناس احساس میشود. اما از طرفی هم پیشگیری بهترین درمان است. اگر از آغاز، ظواهر به اندازه مورد توجه قرار بگیرند، دیگر فرد شخصیت خود را با آنها تعریف نمیکند و در صورت مخدوش شدن تصویر بیرونیاش چنین به هم نمیریزد.
آقای عبدی سریال «مدینه» آقای عبدی سریال «مدینه» با مرد درستکاری، یک کارخانه تولید و بستهبندی محصولات غذایی را اداره میکند. اما او خلاف شریکش اعتقادی به کار خوب ندارد. با مرگ شریکش عرصه را خالی میبیند و بلافاصله ساز و کار تولید را تغییر میدهد. او به طمع کسب سود مالی بیشتر، به سرکارگرهایش دستور میدهد برای تهیه محصولشان- که مواد غذایی است- از مواد نامرغوب استفاده کنند. سرکارگرها و کارگرها برای حفظ شغلشان ناچار از اطاعت هستند.
درواقع آنها در تقلب با عبدی شریک میشوند. با وجودی که عبدی با مخالفت شدید وارثان شریک مرحومش مواجه میشود، باز دستبردار نیست و میخواهد به هر قیمتی شده به هدفش که کلاهبرداری است، برسد.
چرا آقای عبدی دروغ میگفت؟ بعضی آدمها برای کسب منفعت شخصیشان دروغ میگویند. بعضیها از طریق شغلشان به سود مالی میرسند، پس شغلشان دروغ گفتن است. این قبیل افراد هم مسئله عدم پذیرش را در خود دارند، هم توان مواجههشان با واقعیتها پایین است.
یعنی فرد خود را با پولدار بودن یا تامین بودن تعریف کرده است و حالتی غیر از این را برای خودش متصور نیست. اگر چنین نباشد، احساس بدی نسبت به خودش پیدا میکند. از طرفی هم توان رویارویی با واقعیتهای زندگی را ندارد. برای گریز از واقعیت، دروغ میگوید.
کسانی مثل آقای عبدی چه ویژگیهایی دارند؟ برای افرادی مشابه آقای عبدی پول تعیینکننده است و حرف اول و آخر را میزند. خوب کار کردن و درست کار کردن مفهومی ندارد. اگر با آنها از وجدان و ایستادن پای ارزشهایی مثل درستکاری صحبت کنید، حرفهایتان را نمیپذیرند. چون آنها خود و دیگران را با معیار پول میسنجند. عادت کردهاند امور را با پول پیش ببرند و هیچ چیز به این اندازه در ذهنشان پررنگ نیست.
با آدمهایی مثل آقای عبدی چطور رفتار کنیم؟ اگر روحیاتتان شبیه امثال آقای عبدی نباشد، سخت است بتوانید با آنها کنار بیایید. برای چنین افرادی محوریت همه چیز با پول است و گاهی در ارتباطاتشان هراس دارند که منافعشان مبادا به خطر بیفتد. یا نگران هستند که دیگران هم مثل خودشان آنها را به خاطر سود شخصیشان بخواهند. بنابراین شاید اگر بتوانید به آنها اطمینان بدهید که طمعی به مال و اموالشان ندارید و خطری برای منافعشان ایجاد نمیکنید، احساس امنیت کرده و ارتباطشان را حفظ کنند. به هر حال برای تاثیرگذاری ارتباط داشتن ضروری است.
برای درمان آقای عبدی چه باید کرد؟ در این مورد هم از دست افراد معمولی کاری بر نمیآید و باید کار را به دست متخصص سپرد. مسائلی که در کودکی ریشه دارند معمولا بسیار پیچیده هستند و با دانش اندک نمیتوان از پس حل و فصلشان برآمد. به همین خاطر بهتر است آدمهایی مشابه آقای عبدی تحت درمان حرفهای قرار بگیرند. اما در این رابطه هم پیشگیری مفید است.
به این شکل که آدمها را از اول درست تعریف کنیم. به ویژگیهایی بها بدهیم که اصالت دارند. اگر فرزندی دارید که تا به حال این اشتباه را در حق او مرتکب شدهاید و توجهش را به سمت ظواهر جلب کردهاید، فورا طرز تربیتتان را تغییر دهید؛ کودک و نوجوانتان را درمان کنید.
فرهاد و داوود سریال «شبهای برره» فرهاد و داوود سریال «پاورچین» در پاچهخواری گوی سبقت را از هم میربودند. آنها برای خوشامد رئیسشان به هر کاری دست میزدند. از تعظیمهای بلند و چسباندن نوک بینی به میز گرفته تا برگزاری مراسم ختم برای عمه کتی آقای رئیس. اصطلاح پاچهخواری را _که نوعی واکنش به چاپلوسی هم بود_ همین سریال سر زبانها انداخت.
فرهاد و داوود برای بهدست آوردن امتیاز بیشتر در مسابقه با یکدیگر و بنا به طبیعت طنز به شکل مبالغهآمیزی پاچه رئیس را میخواراندند. آقای رئیس از این حرکات و رفتارها استقبال میکرد و بلافاصله از جیبش خودکاری در میآورد و برای آن کسی که بیشتر چاپلوسی کرده بود، اضافه حقوق، پاداش، مرخصی و ترفیع مینوشت.
چرا فرهاد و داوود دروغ میگفتند؟ کمتر کسی پیدا میشود که دستکم در موقعیتهای خاصی دروغ نگفته باشد. سازوکار امور در جامعه طوری است که فرد را وادار به دروغ گفتن میکند. مثلا افراد در رزومههایشان مبالغه میکنند. اگر دلیل را بپرسی خواهند گفت اگر اینچنین ننویسم با من قرارداد نخواهند بست و کسی را جایگزین من میکنند که او هم همین دروغ را گفته است. در چنین حالتی میتوانیم بگوییم فرد بهناچار برای سازگاری با محیط دروغ میگوید. اگر کسی اینطور عمل نکند و بخواهد صددرصد راستگو بماند، طبیعتا با مشکلات زیادی درگیر خواهد شد.
حتی میتوان گفت چنین فردی است که مشکل دارد و میخواهد خودش را اثبات کند. ازطرفی نمیتوان به همین سادگی افراد را مورد قضاوت قرار داد، چراکه ممکن است هر کسی بنابه شرایطی که برایش پیش میآید، در موقعیت مشابه رفتار مشابهی داشته باشد. بروز رفتارهایی از این دست میتواند یک علت دیگر هم داشته باشد؛ بعضی افراد از تکیه کردن به دیگرانی که تصور میکنند از خودشان بهتر هستند، احساس خوبی دارند.
آدمهایی مثل فرهاد و داوود چه ویژگیهایی دارند؟ طبقهبندی آدمها امکان ندارد. شاید عده معدودی با نشانههای ثابت دچار مشکل ثابتی باشند، اما همیشه مصداق پیدا نمیکند. شاید بشود رفتاری مثل چسباندن پوستر شخصیتهای موفق در زمینههای مختلف را یکی از این نشانهها دانست.این قضیه شامل حال کسانی میشود که خودشان قهرمان زندگیشان نیستند. آنها چاپلوسی کسی را میکنند که قهرمان زندگیشان است و از او اعتبار میگیرند.
افرادی که خودشان را در رابطه ضعیف میبینند و مغلوب میدانند هم ممکن است زبان به تملق باز کنند، چون احساس میکنند دیگران آنها را قبول ندارند. بنابراین تلاش میکنند با تعریف و تمجید از آدمها مورد پذیرششان قرار بگیرند.
با آدمهایی مثل فرهاد و داوود چطور رفتار کنیم؟ هیچ وقت کسی حق ندارد دیگری را قضاوت کند، خاصه در این موضوع چون همانطور که گفته شد، نمیتوانیم فرد را مقصر بدانیم. دیده شده که اطرافیان با دیدن آدم چاپلوس شروع میکنند به پچپچ و خنده و او را بهخاطر رفتارش مسخره میکنند. اما شاید طولی نکشد که خودشان هم برای از دست ندادن منافعشان مجبور شوند تملق کسی را بگویند. بنابراین نباید با چاپلوسی یا پاچهخواری برخورد اخلاقی کنیم.
برای درمان فرهاد و داوود چه باید کرد؟ وقتی یک سیستم درست کار نمیکند، نمیشود از اعضای سیستم توقع داشت، درست عمل کنند. چاپلوسی بیماری نیست؛ ظهور یک حالت درونی است که سیستم آن را بهوجود آمورده است. بنابراین تنها راهحل موجود، اصلاح سیستم است. برای مثال ادارهای را تصور کنید که رئیس آن آدم منطقی و معقولی است و با کسی خردهحساب شخصی ندارد. طبق ضوابط عمل میکند. اگر کارمندی بخواهد مجیزش را بگوید، اعتنایی نمیکند. کمااینکه اگر به او اخم هم بکند، باز مدیر حقوقش را کسر نمیکند. وقتی از این نظر فشاری روی کارمند نباشد، خودبهخود دیگر چاپلوسی یا پاچهخواری هم نداریم.
سارا در فیلم «خون بازی» سارا دختر جوانی است که در یک خانواده مرفه زندگی میکند و سالها قبل پدر و مادرش از هم جدا شدهاند. او دچار اعتیاد سنگینی است و در حال حاضر تنها مادر را در کنار خود دارد. اما نامزدی هم هست که در خارج از کشور به سر میبرد و هیچ چیزی از اعتیاد سارا نمیداند. مادر و دختر میخواهند پیش از آمدن او اعتیاد سارا را درمان کنند؛ چون سارا نمیخواهد همسر آیندهاش از اعتیادش بویی ببرد. بنابراین مادر و دختر برای درمان و ترک اعتیاد راهی شهری در شمال کشور میشوند.
چرا سارا دروغ گفته بود؟ بعضی آدمها در کودکی بنا به دلایلی توان مواجههشان با مسائل پایین میآید. بعدا در بزرگسالی اگر مشکلی برایشان پیش بیاید، چون نمیتوانند با مشکلات و مسائل درست روبهرو شوند، به راههای گریز فکر میکنند.
مواد مخدر همان چیزی است که فاصله فرد با واقعیت را پر میکند. با مصرف مخدر بهطور موقت خودشان را تسکین میدهند. ولی واقعیت این است که با این کار، مشکلات تازهای را درست کردهاند، از جمله اینکه باید دائم به اطرافیان دروغ بگویند تا اعتیادشان لو نرود. در صورتی که دیگران بفهمند فرد دچار اعتیاد است، درگیریهای دیگری رقم میخورد.
آدمهایی مثل سارا چه ویژگیهایی دارند؟ افرادی هستند که تحمل شکست و ناکامی را ندارند. نمیتوانند واقعیات را همانطور که هست، بپذیرند. پذیرفتن حقایق موجود برایشان دردآور است. آنهایی که در اثر عدم تحمل و عدم پذیرش به اعتیاد روی میآورند، معمولا جز دردسرهای بیماریشان همواره با نگاه و برخورد اطرافیان هم درگیر هستند و برای فرار از قضاوت و برخوردهای احتمالی دیگران بسیار دروغ میگویند.
با کسانی مثل سارا چطور رفتار کنیم؟
آنچه به نحوه برخورد اطرافیان مربوط میشود در حوزه مسائل ارتباطی میگنجد. بنابراین اگر کسی قصدتخریب ندارد و میخواهد کمک کند بهتر است واکنشهای تند نشان ندهد. معتاد را در موقعیتی قرار ندهید که چارهای جز دروغ گفتن نداشته باشد. سرزنش کردن و برخوردهای تنبیهی و ارزشی نهتنها دردی را دوا نمیکند؛ بلکه زمینه را برای بدتر شدن حال و روز معتاد فراهم میکند.
برای درمان سارا چه باید کرد؟ درمان بیماری اعتیاد مسئله بسیار پیچیدهای است. چون به صرف درمان اعتیاد محدود نمیشود و برای حل ریشهای مسئله باید فرد به طور جدی مورد معاینه و بررسی متخصصان قرار بگیرد. معمولا در درمان اعتیاد یک تیم پزشکی درگیر میشوند.
نمیشود درمان را مختص یک بخش تلقی کرد و مثلا بگوییم اگر اعتیاد ترک شد، مسئله حل شده و دیگر لازم نیست بیمار روانکاوی شود؛ زیرا هنوز ریشهها محکم پابرجا هستند. از طرفی نمیشود به صرف روانکاوی تکیه کنیم. توصیه این است که اطرافیان سرخود اقدامی برای درمان نکنند و فقط بیمار را به متخصص ارجاع دهند تا تحت درمان حرفهای قرار بگیرد.
اوتيسميها دروغ نميگويند محققان با مشاهده نتايج امآرآي مغز كودكان اوتيسمي اعلام كردهاند اين افراد توانايي دروغ گفتن را ندارند. از نظر پژوهشگران قشر پيشاني مغز در استعداد دروغگويي نقش دارد و اين ناحيه از مغز اوتيسميها وضعيتي دارد كه امكان دروغ گفتن را از آنها ميگيرد. گذشته از اين محققان ميگويند كودكان كمسن و سال هم دروغگوهاي خوبي نيستند، اما با رسيدن به ۱۰ سالگي مقدار ماده سفيد مغز افزايش بسيار ناگهاني پيدا ميكند و مهارت دروغ گفتن را به آدمها ميدهد.
دروغگوها را بشناسيد! گرچه متخصصان معتقدند نميتواند الگوي دقيقي را براي شناختن دروغگوها اعلام كرد و اغلب الگوهاي اعلام شده ميتوانند افراد را به اشتباه بيندازند اما محققان هنوز هم براي يافتن نشانههاي دروغگويي تلاش ميكنند. آنها در بررسيهايشان به نتايج زير رسيدهاند:
شبها به حرفش اعتماد نكنيد! محققان ميگويند آدمها شبها غيرقابل اعتمادتر از ساعات ديگر روز هستند. از نظر پژوهشگران، احتمال اينكه اطرافيانتان شبها به شما دروغ تحويل دهند، بيشتر از ديگر ساعات روز است و به گفته آنها آدمها در ابتداي روز صداقت بيشتري از خود نشان ميدهند.
سؤال را دوباره تكرار ميكند؟ محققان دانشگاه كاليفرنيا ميگويند دروغگوها در شيوه حرف زدنشان نشانههاي بيصداقتي خود را ابراز ميكنند. از نظر پژوهشگران آدمهاي دروغگو اهل گفتن جزئيات نيستند و وقتي از آنها سؤالي ميکنيد كه نميخواهند صادقانه به آن جواب دهند، سؤالي كه پرسيدهايد را تكرار ميكنند.
مغزش مشكل دارد! محققان ميگويند آدمهايي كه به دروغ گفتن معتادند و بيدليل و بيبهانه دروغ ميگويند، مغزشان ناهنجار است. از نظر آنها كساني كه از سر عادت دروغ ميگويند مقدار ماده خاكستري قشر پيشاني مغزشان كمتر و ماده سفيد آن بيشتر است.
دروغ نگوييد تا بیمار نشويد اگر شريك زندگيتان مدام از يك بيماري شكايت ميكند و بدون وجود مشكلي كه آزمايشهايش آن را نشان دهد مدام بيمار ميشود، به صداقتش شك كنيد. محققان دانشگاه «نورث ديم» ميگويند دروغگوها بيشتر از ديگران از بيماريهاي جسمي و رواني مانند گلودرد، سردرد و اضطراب شكايت ميكنند. به گفته پژوهشگران اگر افراد در لحظهاي كه ميخواهند دروغ بگويند، تصميمشان را عوض كنند و حقيقت را به زبان بياورند، مشكلات جسمي و روانيشان به شكل قابل توجهي كمتر ميشود.