باید دقت کنید که جریان کلی به نام مراسم اسکار در نهایت تنها آن تصویری خواهد بود که هالیوود می خواهد از خودش به نمایش بگذارد به هر حال در فهرست زیر تمام اجراهای عالی امسال را گرد هم آورده ایم و آنها را به اختیار خود رتبه بندی کرده ایم.
15- بن مندلسون، «می سی سی پی گرایند»
این بازیگر استرالیایی با حضوری غافل گیر کننده در «قلمرو حیوانات» نام خود را در سینمای آمریکا بر سر زبان ها انداخت و از آن زمان در فیلم های آمریکایی سال به سال پررنگ تر ظاهر شده است؛ اما در سال 2015 به لطف فیلم «وراثت» که برای آن نامزد دریافت جایزه امی شد برای طیف وسیع تری از تماشاگران شناخته شد و علاوه بر آن در فیلم های «دریای سیاه» و «اسلو وست» در نقش های مکمل به خوبی ظاهر شد.
در این میان جای تعجب ندارد که بهترین نقش آفرینی او تا امروز با نقش اصلی عجیبی در «می سی سی پی گرایند» رایان فلک و آنا بودن رقم خوردن، یک فیلم جاده ای که به دهه 70 بازگشته و مندلسون را به همراه رایان رینولدز در نقش دو قمارباز در راه نئو اورلئان نشان می دهد.
فیلم این فرصت را به مندلسون داده که با فاصله از نقش های قبلی خود، کاراکترش گری را به مردی غمگین بدل سازد که خرده هوشی دارد و با این حال نمی داند چه زمانی باید توقف کند. این بازگشت در نقش مردی ناامید، دلگیر و عمیقا احساساتی است، حتی اگر با فیلمی آن چنان قوی سر و کار نداشته باشیم. هم چنین یادآوری خوبی است که بدانیم مندلسون از پس هر نقشی بر می آید و باید در همه چیز انتخابش کرد.
14- ادریس البا، «هیولاهای ناکجا» ادریس البا، 10 سال پس از ترک سریال «شنود» به نظر می رسد ادریس البا به جایگاهی که پیشاپیش در سرنوشتش مقدر شده بود رسیده. البته از نظر خودش او هنوز پروژه های کوچک را رها نکرده است، «لوتر» او را به عنوان کارآگاه کاراکتر اصلی در اختیار دارد و دبی تاکر- گرین هم اخیرا در فیلم مستقل قدر ندیده خود، «ظهور دوم» از توانایی های این بازیگر بهره جسته است.
با این حال امسال البا شانس خود را در فیلم قدرتمند و دلهره آور کری فوکوناگا، «هیولاهای ناکجا» امتحان کرده و در نقشی مکمل ظاهر شده که بعید نیست نامزدی اسکار را برای او به همراه داشته باشد.
او در نقش رهبر یک گروه شورشی با کاریزمای خود فیلم را هدایت می کند، اما کاریزماتیک بودن تنها چیزی نیست که البا در چنته دارد، او نوعی عدم خودبینی درونی دارد که در میان بازگیران هم سطح و اندازه او بسیار کمیاب است، او ترسی از نمایش درونی ترین ضعف های مردی که نقش اش را بازی می کند ندارد. قدم گذاشتن به طبیعت وحشی به همراه فوکوناگا به اندازه کافی شجاعانه بود (البا در حین فیلم برداری با سقوط از لبه پرتگاه فاصله ای نداشت) اما پذیرفتن نقشی مثل این به مراتب شجاعت بیش تری نیاز دارد.
13- جنیفر لارنس، «جوی» اگر همکاری دیوید اوراسل با جنیفر لارنس تا به حال در اجراهایی دیوانه وار، ناهنجار و متهورانه بوده است، این کارگردان و بازیگر الهام بخش اش در سومین همکاری خود مسیری زیگزاگی را طی کرده اند. شاید لارنس در «جوی» در نقش اصلی ظاهر شده باشد اما او یک لکه در میان توفانی است که همان خانواده ناسپاس او در فیلم باشد. این چالشی جالب برای لارنس است. این از لحاظ تماتیک هم جواب می دهد چرا که فیلم درباره بیدار شدن و دیدن دنیای اطراف است.
لارنس کاراکترش را با عمق احساساتی خارق العاده خود و رفتار باوقارش عجین کرده، اما شاید مهم ترین کاری که او در این فیلم انجام می دهد ابراز سخاوتمندی درونی کاراکترش به شکلی متقاعدکننده است. با این که جوی در نهایت به ضروریات زندگی خود می رسد اما این مسیر را با قلبی گشوده طی می کند که تقریبا ویژگی فراانسانی را در بخشش نمایان می کند.
12- سارا سیلورمن، «I Smile Back» زمانی که منتقدان مختلف درباره این فیلم پس از نمایش در جشنواره فیلم ساندنس در ژانویه اظهار نظر کردم به سردبیرم تکست دادم و گفتم: «لعنتی، فکر کنم سارا سیلورمن پیشاپیش برای این فیلم برنده اسکار شده باشد.» این حالا اتفاق محتملی نیست. فیلم را افراد زیادی تماشا نکرده اند، اما این چیزی از اجرای خارق العاده سیلورمن در نقش زنی معتاد و ترکیده به نام لینی کم نمی کند. این باید بهترین انتخاب برای اعضای آکادمی آواردز باشد که یک کمدین به دنیای زیرزمینی مواد مخدر و تباهی وارد شده است.
سیلورمن بهترین رویکرد را در پیاده کردن متریال فیلم دارد. او شکننده، بامزه، خشمگین، خودویرانگر و به شکلی ناامیدانه ناراحت است و سیلورمن تمام این احساسات را به خوبی نمایش می دهد. فرقی ندارد او به چیزی که شایسته اش است برسد یا نه؛ این چرخش از سوی یک کمدین نشان گر توانایی های بالای اوست.
11- مایکل فسبندر- «استیو جابز» نقش های ابرقهرمانی کمی امسال به اندازه استیو جابز با بازی فسبندر در فیلم دنی بویل مورد بحث قرار گفتند. این فیلم که پیش از این برای نقش اصلی خود بازیگرانی مثل کریستین بیل و لئوناردو دی کاپریو و تام کروز را انتخاب کرده بود در نهایت فسبندر را برای بازی در نقش کاراکتر عنوان فیلم انتخاب کرد. این وظیفه سختی است؛ بازی در نقش چهره ای مشهور زمانی که شباهت چندانی با او ندارید. از طرفی شکی نیست که اسکلت فیلم نامه سورگین چیزی برای افزودن یا حذف کردن ندارد. (با وجود این که بویل آن را سینمایی هم می کند).
فسبندر در این میان اجرایی شکسپیروار از خود به نمایش می گذارد (حتی بیش تر از نقشی که امسال در «مکبث» بازی کرده) و دیالوگ های سورکین را بر زبانش رها می کند و به تمام بافت های درون آن نفوذ می کند. با وجود این که تماشاگر هیچ گاه با او احساس همدردی نمی کند اما چیزی را در هوشمندی او، محافظتش را استیو وزنیاک و اعتقادی که نسبت به وظیفه پدری دارد دوست داشتنی می یابد. همه در این فیلم اجرای خوبی دارند، به خصوص کیت وینسلت و سث روگن، اما این بدون شک فیلم فسبندر خواهد بود.
10- ماریون کوتیار، «مکبث» کوتیار یک نقش فرعی را در کنار مایکل فسبندر در «مکبث» می گیرد و سپس تمام فیلم را از او می دزدد و مال خود می کند. لیدی مکبث، او مغز متفکر کل ماجراست، او حمایت گر زیرک و نقشه چین هدف شوهرش برای رسیدن به قدرت است. فرقی نمی کند در حال زمزمه دعا باشد یا در یک مهمانی شام سلطنتی به این و آن دستور دهد، کوتیار کسی نیست که یک لحظه بتوان از او چشم برداشت.
او از ملکه ای مرموز به رهبری ترسناک بدل می شود، شوهرش در عین حال در سردرگمی احساس گناه و دیوانگی چرخ می خورد. این نقشی متفاوت برای کوتیار است و او با اشتیاق تمام خودش را در اختیار نقش می گذارد و واضح است که آن را در مشت خود نگه داشته است.
9- مایکل بی. جوردن و تسا تامپسون، «کرید» بسیاری دنباله خوب رایان کوگلر بر «راکی» را برای حضور سیلوستر استالونه تحسین کردند، بعید نیست او بتواند برای هفتمین بازگشت در نقش قهرمان بوکس که حالا بازنشست شده و با سرطان می جنگد به فهرست نامزدهای اسکار راه پیدا کند.
استالونه بهترین است، او 40 سال است که جزو بهترین هاست. در این فیلم، برای من، مایکل بی جوردن و تسا تامپسون دو بازیگر تاثیرگذار بودند. هر دو در گذشته اجراهای خوبی از خود ارائه کردند، بیجوردن در اولین فیلم کوگلر «فروتویل استیشن» و تامپسون در فیلم تحسین شده سال پیش، «مردم سفید عزیز»، اما این فیلم ورود نیرومندتری را به سینمای جریان اصلی برای این دو بازیگر رقم می زند.
بی جوردن در نقش آدونیس کرید ظاهر شده و با این نقش با کاریزمایی ساده رو به رو می شود که به همان شیوه براندو سرسختی فیزیکی و آسیب پذیری بیرونی را به نمایش می گذارد. این کاراکتری است که به اندازه استالونه شمایل گونه و خاص می نماید. این خاص بودن به کاراکتر بیانکا با بازی تامپسون هم می رسد، او نقش مکمل کرید است اما در همه لحظات پایگاه شخصیتی خودش را بنا کرده و زمینه ای فوق العاده ملودارماتیک را (موسیقیدانی که شنوایی اش را از دست می دهد) برای آن مهیا می کند.
امیدواریم این دو نفر در آینده همکاری بیش تری با یکدیگر داشته باشند.
8- لئوناردو دی کاپریو، «از گور برگشته» فیلم برداری «از گور برگشته» همانطور که از زبان بازیگران و عوامل فیلم شنیده اید پروسه ای طاقت فرسا و دلهره آور بوده است. فیلمی درباره یک شکارچی که مورد حمله یک خرس قرار می گیرد و از سوی مردانی که او را به شکل آبرومندی دفن یا با خود حمل نمی کنند تنها گذاشته می شود. این شکارچی با بازی دی کاپریو سرسپرده از گور بر می خیزد و آرام و عاصی راهی انتقام از رفقایش می شود.
«از گور برگشته» در شرایط سختی پیش می رود اما دی کاپریوی که بر زندگی چنگ می اندازد در دو سطح فیزیکی و روانی خود را وقف این نقش کرده است. «از گور برگشته» مدام انسانیت را به چالش می کشد اما هم چنین مرثیه ای است بر دنیایی بدون بخشش و فلاکت هایی که تمدن به بار آورده است. دی کاپریو نیز این واقعیت سرد و خشن را به شکلی تاثیرگذار و عمیق نمایش می دهد.
7- جیسون سیگل، «پایان تور» اول شبیه به یک شوخی به نظر می رسید. سیگل مرد همیشگی سیتکام قدیمی «آشنایی با مادر» در نقش دیوید فاستر والاس بازی کند؟ نه؛ اما در دستان جیمز پانسولدت کارگردان و با فیلم نامه ماهرانه دونالد مارگولیس از کتاب دیوید لیپ اسکای، سیگل اجرایی حساسیت برانگیز و سرزنده از خود به نمایش گذاشته که کم از الهام بخش بودن ندارد.
واضح است که سیگل با این نویسنده به نوعی همدردی رسیده و همین نوعی خاصیت واقع گرایانه به اجرای او بخشیده است، اجرایی که نسبتا قلب تان را به درد خواهد آورد و کمک تان می کند که والاس را به عنوان یک انسان بشناسید تا افسانه ای که پشت آن کتاب های قطور خوابیده است. این افتخارآمیزترین چیزی است که یک بازیگر در فیلمی بیوگرافیک می تواند به آن برسد.
6- بنیسیو دل تورو، «سیکاریو» همین که دل تورو در این فیلم حضور دارد یعنی نامزدی دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر مکمل. او به سادگی در هر نقشی بهترین است و امضای شخصی خود را پای فیلم می گذارد؛ بنابراین درام کارتلی دنی ویلنو نه تنها از پرسونای مستحکم دل تورو که چاشنی خطر و رمزی و راز را به فیلم می افزاید بهره می گیرد که بهترین خط داستانی را به کاراکتر او، آلخاندرو می دهد.
نوعی بازی موش و گربه به همراه آلخاندور در فیلم وجود دارد که ما را تا انتهای آن پیش می برد، او سیکاریو است، مگر نه؟ او، بله و این حضور دل تورو است که انتظارات ما را از این فیلم بالا می برد.
بهترین دقایق فیلم به رویارویی او و امیلی بلانت بر می گردد، آخرین صحنه این دو نیز به فهرست صحنه های فراموش نشدنی درام هایی که درباره کارتل مواد مخدر هستند راه پیدا می کند، او می گذارد که ما تماشاگران عمق جوشان انتقامی ظاهری را شاهد باشیم و همه این کارها را شاید با «همان» مدل مو انجام می دهد.
5- شارلیز ترون، «مدمکس: جاده خشم» از «نیرو بر می خیزد» تا «جاده خشم»، 2015 سال قهرمانان زن در فرنجایزهای اکشن کلاسیک بود؛ و شارلیز ترون در نقش فیوریوسا به قدری بزن بهادر بود که پسرها از حضور او خجالت زده نشدند. کاراکتر او خیلی زود به یک شمایل تبدیل شده، چه طور می تواند فیوریوسا را دوست نداشت؟
اسم محشری دارد، ظاهرش عالی است و ترسی از رقابت با مکس (تام هاردی) ندارد؛ بنابراین کاراکتر فیوریوسا خارق العاده است، اما ترون هم شاید تنها بازیگری بوده که می توانست این نیرومندی فیزیکی و آسیب پذیری احساسی را در اجرایش نمایان کند. ما چیز زیادی از زندگی گذشته فیوریوسا نمی دانیم اما این با وجود بیان گری ای که ترون در احساس خشم و امیدواری نامیرایش دارد چندان مهم نیست. اگر یک نفر باشد که در نبرد اسکاری امسال حمایتش کنیم، آن یک نفر کسی جز فیوریوسا نیست.
4- سیرشا رونان، «بروکلین» سیرشا رونان ایرلندی را به سختی می توان یک بازیگر تازه کار دانست، او را از نقش آفرینی بی نظیرش در «تاوان» می شناسیم اما «بروکلین» شاید اولین فیلمی باشد که با تماشای آن متوجه بلوغ زنانه این بازیگر خواهید شد و این تصویری دوست داشتنی است. بازیگر همراه او، ایموری کوهن را در بخش اجراهای خیره کننده این فهرست گنجاندیم، چرا که احساس کردم این اولین نقش آفرینی این بازیگر مرد در سطح و اندازه ای استاندارد بود، اما بروکلین داستان ایلیس است، نه دقیقا داستان عاشقانه زندگی او که داستان مهاجرتش. نقل مکان او به یک شهر جدید و شروع زندگی تازه، به بلوغ رسیدن و تبدیل شدن به زنی که همیشه آن را برای خود می خواسته است.
داستان دلتنگ خانه شدن و شغل تازه ناخوشایند و ناهار خوردن های تنها و احساس ناراحتی کردن تا رسیدن به قدرتی برای غلبه بر همه آن ها. رونان این احساسات خاص و در عین حال آشنا و همه گیر را به شکلی درخشان منتقل می کند. او قلب تپنده این داستان است که «بروکلین» را تا این اندازه تکان دهنده جلوه می دهد.
3- بری لارسون، «اتاق»
اولین بار در «ترم کوتاه 12» از بری لارسون خوش مان آمد، اما «اتاق» فرصتی به او داد تا در چیزی که در آن بهترین است خودنمایی کند. جاکوب ترمبلی، بازیگر همراه او در این فیلم در بخش اجراهای خیره کننده این فهرست گنجانده شده اما او هم می توانست این جایگاه را با لارسون سهیم شود.
لارسون در نقش مادری جوان که سال هاست اسیر یک آدم ربایی شده قلب تماشاگر را به درد می آورد، او به همراه پسر کوچکش می خواهد در این اتاق زندگی پرطراوتی را برای خود فراهم کند و با افسردگی و ترومایش در عوض برقراری امنیت و خوشحالی مبارزه می کند.
شیلین وودلی در اصل برای این نقش انتخاب شده بود اما اجرای لارسون ثابت کرد که او بهترین انتخاب برای کاراکتر «ما» بود. او نوعی کیفیت کمیاب را با خود می آورد که این کاراکتر را به چیزی که می بینیم تبدیل می کند، زنی محافظ که در عین حال نوعی برق مضطرب در چشمانش دارد و نمایانگر سختی هایی است که در مراقبت از جک به خرج داده. یک اجرای خوب دیگر برای نمایش استعداد دگرگون کننده این بازیگر.
2- شارلوت رمپلینگ و تام کورتنی، «45 سال» «45 سال» اندرو هی بازیگران تحسین شده بریتانیایی زیادی را در اختیار دارد که هر کدام شایسته واکاوی هستند، اگرچه هیچ کدام از آن ها در این فیلم به شهرتی که در فیلم اسکار برده «بهترین» نصیب شان شد نرسیدند اما با همین فیلم یکی از بهترین اجراهای عمر حرفه ای خود را ارائه کردند.
این دو نقش یک زوج متاهل را بازی می کنند، آسوده و عاشق در خانه ای در شرق انگلستان روزهای بازنشستگی خود را سپری می کنند و به چهل و پنجمین سالگرد ازدواج شان نزدیک می شوند. این رابطه با این حال با پیدا شدن جنازه نامزد قبلی شوهر ترک می خورد، پیش از این هر یک برای دیگر زوج ابدی بودند و از تمام جزییات زندگی یکدیگر باخبر.
با این حال افشای رازهایی از گذشته این تصور را ایجاد می کند که شاید این رابطه هم در معرض خطر قرار گرفته باشد. کورتنی در نمایش دغدغه های دوران پیری عالی عمل می کند، رمپلینگ هم، زنی شکننده و گاهی بدخلق و بُرنده است و در ایفای این نقش ماهرانه ظاهر شده است. جذابیت ظاهری که همیشه از ویژگی های متمایز او بوده هنوز محو نشده است، نوعی گرمی که همیشه با حضور او همراه بوده و چشمانی که همیشه حقیقت را جست و جو می کند.
1- کیت بلانشت و رونی مارا، «کرول» به این دلیل جایگاه اول این فهرست به این دو بازیگر اختصاص داده شده که اولا هر دو از بازیگران اصلی فیلم هستند، حتی اگر بسیاری از جشنواره ها یکی را به عنوان نقش مکمل به حساب آورد و دوما به این دلیل که هر کدام از آن ها بدون دیگری معنایی برای بودن ندارد. این داستان ملودرام درگیر کننده در دهه 50 میلادی در نیویورک به قدرت کرول با بازی بلانشت و ظرافت رونی ما را برای رسیدن به تصویری کامل نیاز دارد.
کرول کاریزمای یک شاهزاده را به نمایش می گذارد و ترسه طعمه اوست. مارا حضوری کوچک اما گستاخانه در فیلم دارد و آتش در چشمان پرنفوذ او موج می زند. این رابطه در دنیایی شکل می گیرد که صحبت از آن به شکل همگانی ممنوع است. بلانشت و مارا از تمام لوازم ضروری برای به تصویر کشیدن تمام سویه های این رابطه بهره می گیرند و نوعی رفاقتی عمیق میان آن ها شکل گرفته است. این فیلمی دردآور و حسرت بار است و این دو بازیگر بهترین انتخاب ها برای القای این حسرت درونی هستند.
ساعت مچی مردانه تیسوت دارای صفحه دایره ای شکل می باشد.قاب صفحه ساعت استیل و به رنگ طلایی می باشد و بند ساعت چرمی و به رنگ مشکی. صفحه ساعت مچی به رنگ طلایی می باشد.دور صفحه ساعت طلایی بوده و این ساعت مچی دارای روزشمار می باشد.