ارسطو: آره پنجعلی جان فکر کنم زیاد اومدیم بالا مرز رو رد کردیم!
***
ارسطو: خانوم فدوی یه سوال دارم! خانوم فدوی!
آیا ازدواج به خاطر املاک دنیا کار خوبیست؟!
آیا ازدواج با یک مرد عنکبوتی که کارش اینه این ور و اون ور بپره کار خوبیست؟!
آیا ازدواج با یک بچه ننه! با یک مردی که عروسک بازه جلفه! کار خوبیست؟!
فحوای کلام من اینه!
خلایق هر چه لایق!
الو خانوم فدوی!
من میخواستم بگم من چی کمتر از اون آقا دارم که شما به اون متمایل شدین؟!
گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟!
من دسشویی هستم! من دسشویی هستم!
آخ آخ آخ! ضبط شد!
***
ارسطو: الان من اگه کلیه بخوام شما به من نمیدی
نقی: خیر اصلا نمیدم اصلا و ابداا
ارسطو: عاقا مسخره بازی در نیار به من که دیگه نگووو، عاقا من که تو رو میشناسم، عاقا معلومه که کلیه میدی، خون میخواستم تو ندادی؟ کلیهام بخوام میدی دیگه.
نقی: عاقا جان خون فرق داره تو الان به من بگو خون - خون بخواه من 50 لیتر 60 لیتر 70لیتر من در خدمتت میذارم ولی کلیه فرق داره مگر اینکه من 3 تا کلیه داشته باشم.
***
نقی:من میگم ور داریم رییس جمهور رو با اسم کوچیک صدا بزنیم! اینجوری احساس صمیمیت میکنه!!
هما: آخه آدم تو نامه اداری رییس جمهور رو با اسم کوچیک مینویسه؟!
ارسطو: رییس جمهور خاکیه! خاکی! خاکی! قلب شما چی میگه؟
خانوم فدوی: این حرفا رو ول کنین برین سر اصل مطلب!
ارسطو: آره اصل مطلب! اصل مطلب: مشکلات ما چیست؟!
نقی: اجازه بده! مشکلات! بنویس کلا به ما رسیدگی شود!
***
زن پولدار: من الان شما رو از کجا آوردم؟
نقی: از کنار خیابوون!
زن پولدار: بله شما چقدر باید کنار خیابوون باستید، تا یکی شما رو ببره سر کار؟
نقی: متوجه نمیشم من!؟
زن پولدار: میبینی؟ میبینی آقا سروش! شما اگه درس نخونی آیندت میشه یکی مثله این آقا!
که باید صبح تا شب وایسه کنار خیابون که شاید یکی ببرتش سره کار!
کمپانی اپل یه برند معروف داره که وقتی اون برند رو روی هر محصولی میبینیم احساس اطمینان می کنیم و این سیب گاز زده برامون جاذبه و محبوبیت خاصی داره یه تولید کننده خلاق از این طرح برای تولید فندک های خودش استفاده کرده که هم جنس بدنه مناسبی داره هم خوش دست هست، فندکی شیک با طرح اپل! با اندازه مناسب و دارای جعبه مخصوص! این فندک در رنگ طلایی موجود می باشد. به عنوان دکور هم می توان از آن استفاده کرد.