حکایت «شمشیر داموکلس» را شاید شنیده باشید. داموکلس نام شخصیتی افسانه ای در داستان های اساطیری یونان است که روزی نزد پادشاه زمان خودمی رود و ادعا می کند که پادشاه، واقعا مردی خوشبخت و موفق است. پادشاه نیز به او پیشنهاد می کند که آن دو، یک روز جایشان را با هم عوض کنند تا داموکلس بتواند خودش شخصا این خوشبختی را تجربه کند.
داموکلس هم باشتاب و اشتیاق بسیار این پیشنهاد پادشاه را قبول می کند. هنگام شب، در دربار، مجلس شام و ضیافتی ترتیب می دهند، اما در لحظات پایان ضیافت، داموکلس متوجه می شود شمشیر تیزی درست بالای سرش از تار مویی آویزانا ست! او هم بلافاصله با دیدن شمشیر، طعم خوش غذا و لذت حضور در ضیافت شاهانه، در کامش زهر می شود و از پادشاه می خواهد که به وی اجازه دهد تا مجلس را ترک کند و می گوید دیگر هیچ وقت آرزو نخواهد کرد که چنین خوشبخت باشد!
حالاداستان شهرت، من را یاد این افسانه قدیمی می اندازد! شهرت، حکایت نشستن بر سر همان صندلی پادشاهی است. همان قدر فریبنده، قدرتمند و دل چسب اما به همان اندازه بی رحم و بی انصاف. شهرت می تواند با سخاوت بسیار، عشق، توجه، حمایت، تایید و ماندگاری هدیه بدهد و نیز می تواند بر اثر یک اشتباه کوچک، هر آنچه را در طول سال ها داده است، یک شبه پس بگیرد!
شهرت می تواند ملتی را مدافع حقوق فرد مشهور کند، اما در قبالش ساده ترین حقوق انسانی اش را از او دریغ کند؛ مثل لذت یک پیاده روی سادهدر خیابان بدون عینک دودی یا حق محفوظ ماندن شخصی ترین اتفاق های زندگی. شهرت حکایت کسانی است که بین زندگی عادی داموکلس و زندگی فریبنده پادشاه، دومی را انتخاب کرده اند و بعد از آن باید کنار نوش تاییدها و حمایت ها، نیش زیر ذره بین بودن، شایعات، حسادت ها، دخالت ها و قضاوت های درست یا نادرست را نیز به جان بخرند.
و حالا حتی اگر خودمان هم نخواهیم به مرز باریک قضاوت نزدیک شویم و نخواهیم آدمها رابه دو دسته خوب ها و بدها تقسیم کنیم، این نفس شهرت است که باعث می شود رفتار اجتماعی و نقاط ضعف و قدرت شخصیت های مشهور از چشم ها پنهان نماند؛ چرا که شهرت متعلق به مردم است. در این قسمت قصد داریم به بررسی تعدادی از چهره هایی با شهرت جهانی بپردازیم که تا امروز نتوانسته اند از ثروت و قدرت و تایید اجتماعی ناشی از شهرتشان به خوبی استفاده کنند و کسانی که برعکس، توانسته اند با رعایت خیلی از اصول اخلاقی و اجتماعی تا امروز وجهه خوبی در میان مردم دنیا از خودشان به نمایش بگذارند. در این باره با هم می خوانیم.
روی بد سکه زیر تیغ شهرت
مارادونا
این روزها در شبکه های اجتماعی نقل قولی از مارادونا دست به دست می چرخد با این مضمون که او روزی به همسرش گفته است: «وقتی در بیمارستان روانی بستری بودم، آنجا همه دیوانه بودند؛ یکی می گفت من ناپلئون هستم و همه باور می کردند، یکی می گفت من گاندی هستم و همه باور می کردند. اما زمانی که من گفتم من مارادون هستم! همه خندیدند و گفتند هیچ کس مارادونا نمی شود!»
شاید بتوان گفت «دیگو آرماندو مارادونا»، فوتبالیست سابق آرژانتینی، جنجالی ترین چهره فوتبال دنیاست. طرف داران فوتبال در سراسر جهان در سال 2002 در رای گیری اینترنتی فیفا، او را به عنوان بهترین بازیکن فوتبال قرن بیستم انتخاب کردند. گل دوم مارادونا به انگلستان در جام جهانی 1986 نیز عنوان برترین گل قرن را به دست آورد. اما این همه قدرت و محبوبیت با مارادونا چه کرد؟
در جام جهان 1994 آمریکا، بعد از پیروزی 2 بر 1 آرژانتین در مقابل نیجریه بود که خبر نتیجه مثبت آزمایش دوپینگی که روی مارادونا انجام شده بود، همه را شوکه کرد. فدراسیون فوتبال آرژانتین هم در پی این رسوایی چاره ای جز این نداشت که مارادونا را بلافاصله از کادر تیم حذف کند.
مشکلات اعتیاد مارادونا به مواد مخدر خیلی زود بر استعدادهای ورزشی او سایه افکند و آزمایش های مثبت اعتیادش پیش از کنارهگیری رسمی وی از فوتبال در سال 1997 میلادی علنی شد. از اواسط سال 1980 تا 2004 میلادی، مارادونا به کوکائین، معناد شد. او بعدها گفت که از سال 1983 میلادی در بارسلونای اسپانیا، مصرف کوکائین را شروع کرده بود. پس از آن ماجراهای مارادونا همچنان ادامه داشت و در سال 2007 میلادی در بوئنوس آیرس آرژانتین، به دلیل هپاتیت و سوءمصرف الکل تحت درمان قرار گرفت و حتی مدتی در بخش روان پزشکی بستری شد.
همسر سابقش درباره او می گوید: «مارادونا همیشه می گفت بی آنکه بفهمد، ناگهان روی قله قرار گرفته است؛ امادر آن وقت هیچ کس به او نگفته است که از این به بعد چه کار باید بکند؛ او هیچ وقت به درستی یاد نگرفت که چگونه باید با شهرت کنار بیاید...»
مکالی کارسن کالکین تصویر کودکی مکالی کالکین، بازیگر 34 ساله آمریکایی را حتما یادتان هست! همان پسرک شیرین و زیبای مجموعه فیلم های «تنها در خانه» که ساعت ها با دیدن بازی جذاب و باورپذیرش سرگرم می شدیم. او در سال های نخست کودکی با بازی در دو قسمت از مجموعه فیلم های تنها در خانه به شهرت جهانی رسید و اوج موفقیت او زمانی بود که به عنوان موفق ترین بازیگر کودک پس از «شرلی تمپل» شناخه شد.
پس از آن نیز به عنوان بهترین بازیگر مرد فیلم موزیکال یا کمدی نامزد دریافت جایزه «گُلدن گلوب» شد. او جوان ترین فردی بود که با 11 سال سن، نامزد دریافت این جایزه شده بود. اما در سال های بعد این شهرت و محبوبیت منجر به اتفاقات خوبی در زندگی او نشد.
کالکین پس از ستاره شدن، زندگی شخصی پرفراز و نشیبی را سپری کرد. او دو بار ازدواج کرد که هر دو ازدواجش منجر به شکست شد؛ سپس در سال 2004 به دلیل حمل مواد مخدر دستگیر شد و مدتی به زندان افتاد. کالکین پس از شکست عشقی در دومین ازدواجش، به هروئین روی آورد و در طی مدت کوتاهی بر اثر اعتیاد شدید، به اسکلتی تبدیل شد و سال ها کسی از او خبری نداشت! اعتیاد او به حدی بود که پزشکان اعلام کردند اگر این ماده خطرناک را ترک نکند، تا 6 ماه آینده خواهدمرد!
جاستین بیبر جاستین بیبر، خواننده 20 ساله کانادایی، در اوایل سال 2007 و زمانی که 12 ساله بود، در مسابقه ای محلی که در شهر استردفورد برگزار می شد، شرکت کرد و با خواندن آهنگی، به رتبه دوم رسید؛ سپس مادر او فیلم هایی از این مسابقه را در یوتیوب گذاشت تا دوستان و آشنایان آن را ببینند. اما مدتی بعد که متوجه علاقه مردم به فیلم های پسرش شد، شروع به گذاشتن فیلم های جدیدی از جاستین در یوتیوب کرد و به این کار ادامه داد تا اینکه بازدید از ویدیوهای پسرش به 10 میلیون بار رسید.
مادر جاستین شاید هیچ وقت فکرش را هم نمی کرد که به همین سادگی، مقدمات تبدیل شدن پسر کم و سن سالش به یک ستاره جهانی را فراهم کند. اما به نظر من، او یکی از قربانیان شهرت است؛ چون پیش از آنکه فرصت کند خودش را بشناسد و تعریف درست و شخصی از اخلاق و رفتار اجتماعی بیابد، در سنی بسیار کم با موج تاییدات و توجه های فراوان مواج شد و بالطبع اعتماد به نفس کاذب ناشی از آن برای او مجوز هرگونه رفتار خلاف عرف و اخلاق را صادر می کرد!
رفتارهایی از قبیل پوشش زننده، هتاکی به عموم و ریختن آب دهان بر روی طرف داران خود، مصرف و حمل مواد مخدر و کورس گذاشتن در خیابان و رانندگی تحت تاثیر الکل که منجر به بازداشت وی شد، باعث شد او کم کم تصویر خود را در میان خاطبانش خدشه دارد کند. حتی کار به جایی رسید که عده ای از مردم آمریکا به خاطر تاثیرات منفی این خواننده بر روی نوجوانان آمریکایی، کمپینی در وب سایت وزارت خارجه آمریکا تشکیل دادند تا برای اخراج بیبر از این کشور امضا جمع آوری کنند.
سازمان مهاجرت امریکا اعلام کرده بود که در صورت جمع آوری 100 هزار امضا توسط شهروندان آمریکایی، این ستاره کانادایی به کشورش بازگردانده می شود؛ اما پس از جمع آوری 275 هزار امضا برای اخرج جاستین بیبر، کاخ سفید با اخراج این ستاره جوان مخالفت کرد.
سیلوی برلوسکونی برلوسکونی سیاست مدار و سرمایه دار ایتالیایی است. او دومین نختس وزیر ایتالیا از نظر مدت زمان باقی ماندن در سمتنخست وزیری است. برلوسکونی همچنین مالک باشگاه میلان و ثروتمندترین شخصیت سیاسی جهان نیز محسوب می شود. او با سرمایه 9 میلیارد دلاری، هفتاد و چهارمین فرد ثروتمند جهان است. همچنین او مالک امپراتوری بزرگ رسانه ای در ایتالیاست.
اما در میان مردان سیاست، شهرت و ثروت برای برلوسکونی هم دردسرساز شد و او نیز نتوانست با استفاده از این امکانات، نام و تصویر خوشی از خود در ذهن مردم جهان، به خصوص مردم کشورش، باقی بگذارد؛ آن قدر که وقتی چند سال پیش با اختلاف 2 رای توانست رای اعتماد مجلس را کسب کند، جمع کثیری از مردم ایتالیا به خیابان ها ریختند و علیه وی دست به اعتراض گسترده ای زدند.
او در سال گذشته، در 77سالگی به کلاهبرداری متهم شد، اما حکم حبس او به دلیل کهولت سن، به خدمت اجتماعی تنزل یافت. سیاست های اقتصادی و آموزشی نادرست، انتخاب وزیران بدون سابقه سیاسی و براساس روابط شخصی، تخلف مالیاتی و کلاهبرداری در حقوق تلویزیونی از جمله دلایلی بود که از او تصویر بدی در ذهن مردم ایجاد کرد.
روی خوب سکه زیر تیغ شهرت
جهان پهلوان تختی غلامرضا تختی، کشتی گیر ایرانی را همه ما به عنوان نماد پهلوانی، جوانمردی، فروتنی و آزادگی می شناسی. فکر نمی کنم هیچ ورزشکاری در تاریخ ایران تا این حد توانسته باشد در فرهنگ ورزشی ایران تاثیرگذار بوده و تا این اندازه در قلب های عموم مردم رخنه کرده باشد. او نخستین مدال های طلای تاریخ ورزش ایران را در بازی های المپیک کسب کرد و در حال حاضر در فهرست برترین های قرن فیلا در جایگاه سیزدهم قرار دارد و یکی از سه کشتی گیر ایرانی است که تصویر آن ها در تالار افتخارات فیلا نصب شده است.
تختی اولین کشتی گیر ایرانی است که موفق شد در سه وزن مختلف، صاحب مدال های جهانی و المپیک بشود و همچنین نخستین ورزشکار ایرانی بود که در سه المپیک مدال گرفت. تختی با 7 مدال در رقابت های المپیک و قهرمانی جهان، رکورددار کسب بیشترین مدال جهاین در میان کشتی گیران ایرانی است.
همین افتخارات بود که او را به یک قهرمان ملی تبدیل کرد و موجب شد همه جا از او به عنوان جهان پهلوان یاد شود. کتاب های زیادی در وصف او تالیف شده و نیز فیلمی سینمایی در مورد وی ساخته شده است. در زمان حیاتش نیز به او پیشنهادهای زیادی برای بازی در فیلم های سینمایی داده شده بود.
حتی به او پینشهاد کردند در فیلم های تبلیغاتی بازی کند و او یک بار در پاسخ به پیشنهاد بازی برای تبلیغ عسل، گفت: «من با خوردن عسل پهلوان نشدم! خاک و خُل خوردم و خوراکم نان و پنیر بود و با سختی ها ساختم و تمرین کردم تا به جایی رسیدم.»
تختی در طول زندگی خود به کارهای عام المنفعه بسیاری پرداخت و خدمات فراوانی به محرومان کرد. او اولین ورزشکار ایرانی بود که برای کمک به زلزله زدگان زلزله بویین زهرا به پا خاست و این شد که از آن پس زلزله بویین زهرا با نام او گره خورد. جهان پهلوان با استفاده از محبوبیت خود، مردم را برای کمک به محرومان همراه خود کرد.
تختی در این حادثه به صورت خودجوش توانست سیل عظیمی از کمک های مردمی را به حادثه دیدگان زلزله برساند. او به تنهایی کشکول به دست گرفت و در خیابان به راه افتاد و پول جمع می کرد. وقتی تختی کشکول را می چرخاند جمعیتی عظیم گرد او جمع می شدند تا در کمک رسانی به حادثه دیدگان زلزله سهیم باشند.
یکی از یاران تختی در این باره می گوید: «در جریان کمک به زلزله زدگان بویین زهرا حرکت تختی برای جمع آوری کمک حماسه آفرید، پس از حادثه زلزله بویین زهرا تختی در کسوت ورزشکار به همراه دوستان ورزشکارش شروع به فعالیت کردند. بعد از جمع آوری اعانه نیز سازمان شیروخورشید خیلی پافشاری کرد که اعانات به موسسه تحویل داده شده و از آن طریق توزیع شود ولی تختی قبول نکرد و خودش به تنهایی به منطقه رفت و اعانات را به دست مردم رساند.»
محمدعلی کلی کاسیوس مارسلوس کلی جونیور، به نام قبلی محمدعلی کلی، اسطوره بوکس آمریکاست که شهرت و محبوبیتش در کشور ما بعد از مسلمان شدن و تغییر نامش دوچندان شد. او که یکی از مشهورترین بوکسورهای سگنین وزن جهان است، سال ها لقب قهرمانی جهان را یدک می کشید. محمدعلی کلی در سال 1981 پس از پشت سر گذاشتن دورانی باشکوه در رشته بوکس، به دلیل بیماری پارکینسون با این رشته ورزشی خداحافظی کرد و به امور خیریه پرداخت. او همچنین از چند دهه پیش، در راه آزادی های مذهبی و حقوق شهروندی تلاش های فراوانی داشته است.
محمدعلی کلی در مواضع بشردوستانه و حمایت از آزادی و احترام به ادیان شهرت جهانی دارد. او همچین چندسال پیش به دلیل فعالیت های بشردوستانه و کارهای خیریه، نشان ازادی دریافت کرد. نشان آزادی در ایالات متحده آمریکا بالاترین نشان شهروندی در این کشور به شمار می رود و شخصیت هایی چون نلسون ماندلا، رئیس جمهور پیشین آفریقای جنوبی، کوفی عنان و جیمی کارتر دیگر چهره های سرشناسی هستند که پیش از محمدعلی کلی این جایزه را دریافت کرده بودند.
وی از مخالفان جنگ در ویتنام بود و در سال 1966 بود که از حضور در ارتش آمریکا برای جنگ ویتنام سر باز زد و اعلام کرد که هرگز به روی همنوعان ویتنامی خود آتش نمی گشاید که همین مسئله مدت ها سر زبان ها افتاد و پس از آن از حضور در رقابت های بوکس به مدت 5 سال محروم شد و گواهی نامه بوکسش نیز به حالت تعلیق در آمد.
او در یکی از مصاحبه هایش گفت: «ترجیح دادم به زندان بروم، اما با جنگ و خون ریزی مخالفت کنم.» او همچنین از مخالفان جنگ عراق بود.
بیل گیتس شاید اولین چیزی که با شنیدن اسم بیل گیتس بعد از مایکروسافت به ذهنمان می رسد، ثروت افسانه ای باشد! بیل گیتس، رئیس و موسس شرکت مایکروسافت، در آخرین رتبه بندی انجام شده، با دارایی خالص 77 میلیارد دلار، ثروتمندترین فرد جهان است! یعنی میزانی که شاید هرکسی را وسوسه کند تا گران ترین و عجیب ترین تجربیات ممکن را با استفاده از آن امتحان کند! بیل گیتس اما از سال 2088 در 52 سالگی، از کار روزانه در مایکروسافت دست کشید و به صورت تمام وقت در بنیاد خیریه ای که به همراه همسرش تاسیس کرده بود، مشغول شد و این موسسه خیریه به سرعت به بزرگ ترین موسسه خیریه خصوصی بشردوستانه جهان تبدیل شد.
او قسمت عظیمی از دارایی اش را به مبلغ 37.1 میلیارد دلار در اختیار این موسسه گذاشت؛ بیل گیتس در سال 2000، اتحادیه جهانی واکسن و ایمن سازی را بر پا کرد که در آن 3.7 میلیارد دلار برای واکسینه کردن 243 میلیون کودک در کشورهای فقیر جمع آوری شد. برآوردها نشان می دهد که این کار، جان چهار میلیون کودک را در عرض چهار سال آینده نجات خواهدداد. گیتس که به پیدا کردن واکسن مالاریا امید دارد، آن قدر دل بسته فعالیت های خیرخواهانه شده است که همه کارهایی را که در نیمه اول عمر در مایکروسافت کرده است، مقدمه ای برای انجام این امور مهم در نیمه دوم عمرش می داند.
استیو جابز استیو جابز یکی از معدود افراد مشهوری است که شهرتش وام گرفته از حوزه ورزش و هنر، مخصوصا سینما نبود و توانست در عرصه فناوری تبدیل به یک چهره محبوب جهانی شود؛ محبوبیت او در بین مردم عادی در گستره جهانی به حدی بود که پس از مرگش تا مدت ها موجی از اظهار تاسف و اندوه در شبکه های اجتماعی قابل مشاهده بود.
اما استیو جابز با وجود خدمات زیادی که برای زندگی بهتر به بشریت کرده است، هموارهدر طول زندگی اش به خاطر مشارکت نکردن در فعالیت های خیرخواهانه و اهدانکردن بخشی از دارایی اش برای کمک به نیازمندان مورد انتقاد شدید قرار گرفت و این در حالی بود که او بسیار به عرفان و معنویت علاقه داشت و حتی به مدت هفت ماه کارهای خود را رها کرده و راهی سفری معنوی به هند شده بود.
اما جابز در سال 2011 خود را در معرض حملاتی دید که در قالب یک مقاله در روزنامه نیویورک تایمز منتشر شده بود و وی را متهم می کرد که هیچ نشانی از فعالیت های خیرخواهانه در پرونده جابز مشاهده نمی شود. با این وجود باز هم سکوت کرد و درباره فعالیت های انسان دوستانه اش با هیچ کس، حتی به نویسنده بیوگرافی اش، چیزی نگفت.
اما اکنون همسرش، لاتورین جابز، پس از مرگ وی درباره فعالیت های خیریه وی حقاقی را افشا کرده و مشخص شده است که او به همراه پسرش به شدت افرادی پنهان کار بودند و به صورت مخفیانه ده ها میلیون دلار از دارایی خود به موسسه های خیریه می بخشیدند. همچنین مشخص شده است که جابز در دوران زندگی اش 50 میلیون دلار از اموالش را به بیمارستان های کالیفرنیا اهدا کرده که منجر به ساخت مرکز پزشکی کودکان و چند ساختمان پزشکی دیگر شده است؛ همچنین پشتیبان اصلی برنامه صندوق جهانی مبارزه علیه ایدز نیز اعلام کرده که جابز میلیون هادلار برای انجام تحقیقات درباره ایدز اهدا کرده است.
شاید جابز با این حرکت خود می خواست به همه ما درس بدهد که بخشیدن و کمک کردن باید پنهانی و بدون هدف جلب توجه و تاییدگرفتن از عامه مردم باشد.