با کیسه ای سیاه و چروکیده / از رخت های کار/ با دست های کار / موهای کار
/ ابروهای کار / نشسته در میدان/ نشسته/ در / میدان/ مجسمه ای از سنگ/ که
از بخت بد / قلب دارد.
گروس عبدالملکیان
کاراکترهای
"کارگر" در سینما برای خیلی از ما تجسم چهره ی کارگر است، مایی که شاید بی اعتنا به حضور آنها هیچ وقت مکث نکرده ایم، روی حضور آنهایی که زندگی را به دوش می کشند ،اما سینما فرصت مکث را داده است در یادداشت پیش رو کارگرهای سینمای ایران را مرور کرده ایم .چند تایی را که در ذهن من مانده بود،شاید اینها بهترین ها و ماندگارها نیستند گناهش به گردن سلیقه و حافظه ی من...
نوبر کردانی – فاطمه معتمد آریا – روسری آبی پنجمین ساخته ی بنی اعتماد که این روزها خوشبختانه" قصه ها"یش هم از محاق توقیف در آمده است، روایتگرداستان عشق نامتعارفی است. نوبرکردانی کارگر رسول رحمانی با بازی درخشان فاطمه معتمد آریا و عزت الله انتظامی چهره ی جدیدی از عشق پیش رویمان گذاشتند. معتمد آریا که با طراحی لباس مناسب در رویسری آبی جا افتاده است،درگیر عشق آقای رحمانی مزرعه دار و کارخانه دار می شود، گو اینکه این عشق از خلا داشتن یک سرپناه و یا نبود پدر شکل گرفته باشد. سکانسی که رحمانی مقابل بچه هایش ایستاده است و از عشقش دفاع می کند و حیثیت معشوقه ی کارگرش از ماندگارترین هاست ((خوشبختی اون چیزی نیست که آدم از بیرون ببینه، خوشبختی تو دل آدمه ،دل که خوشبخت باشه آدم خوشبخته...))
احسان – صابر ابر – اینجا بدون من توکلی بدون شک در فیلم اقتباسی اش موفق شده بهترین بازی را از صابر ابر بگیرد، انباردار جوان کارخانه که سودای نویسندگی دارد در تضاد میان دنیای توهمی مادرش و جبر زندگی و رویاهایی که در سر دارد، به خوبی موفق می شود چهره ای بکر از یک کارگر جوان به نمایش بگذارد. گریم متناسب و عدم پرداخت کلیشه ای از یک کارگر جوان، احسان فیلم "اینجا بدون من" را ماندگار کرده است،فیلم یک کارگر جاندار دیگر هم دارد: فاطمه معتمد آریا در نقش مادر احسان، ((میدونی از این همه بدبختی چه جوری خلاص میشیم مامان؟یه شب یه شام درست و حسابی بپزیم و بخوریم،بعد سر فرصت همه ی درزای درو پنجره ها رو ببندیم،یکیمون شیر گازو باز کنه،بریم بخوابیم...صبح نشده همه دردسرامون پریده...))
روح انگیز – ترانه علیدوستی – چهارشنبه سوری اینکه در اولین فیلم از سه گانه ی اخلاقی اصغر فرهادی نقش مکملی تا این اندازه به چشم می آید از هنر بازیگری ترانه ی علیدوستی و البته فیلمنامه های پیچیده ی کارگردان بین المللی سینمای ایران است ،روح انگیز که در دوران نامزدی به سر می برد و در فیلم میبینیم که مسافت زیادی را طی می کند تا کارگر خانه ی زوج اصلی داستان باشد با حضور در مناقشات پایان ناپذیر زوج بحران زده ی فیلم حضوری صرفا ناظر ندارد او دعوت به قضاوت می شود و چه بزرگوارانه تلاش دارد آتش چهارشنبه سوری را خاموش کند که دامن گیر زندگی مژده نشود ،کاراکتر روح انگیز در گیر هیچ نوع سانتی مانتالیسم عامه پسندی نمی شود او کارگر خانه است اما در نهایت عزتمندی و وقار و البته صمیمی و ساده و درستکار.
طوبی – گلاب آدینه – زیر پوست شهر این خاصیت فیلمهای بنی اعتماد است که: آنقدر پرداخت واقع گرایانه ای از شرایط اجتماعی و سیاسی دارد که برخی مسئولین را در نمایش فیلمهایش دچار تردید می کند، در حالی که موفقترین فیلمساز زن پس از انقلاب هیچ کاری جز نشان دادن "واقعیت "نمی کند ،کارگر زجر کشیده ی زیر پوست شهر وارث تبعات سیاسی مجلس ششم، قاچاق مواد مخدر ، مهاجرت ، دختران فراری و دامادی بی قید و بند است ،او تمام اینها را به دوش می کشد و چه زیبا تمام دردهایش را در چشمهایش مستتر می کند، "طوبی" زیر چوست شهر ماندگار ترین کارگر زن سینمای ایران است، شرایط مساعد فیلمسازی در سالهای "اصلاحات" و قدرت چشمگیر بازیگری گلاب آدینه تاثیر بسزایی در خلق این شخصیت داشته است.
علیرضا خمسه – بیست کارگر آشپز رستوران سلیمانی(پرویز پرستویی) ،کمدین دهه های قبلتر در نقشی سنگین و البته تلخ موفق می شود، در فیلم پر کارگر کاهانی چهره ای ابزورد از یک کارگر که برای حفظ موقعیت شغلی اش تقلا می کند نشان می دهد، خمسه که ایفاگر کاراکتری است که یک دستش را از دست داده است به سختی و مشقت در میان نگاه سرزنش بار همسرش و داد و فریاد های صاحب رستوران به حیات خودش ادامه می دهد کارگری که به واقع فقط زنده است و سهمش از زیبایی های زندگی هیچ است. خمسه بابازی در فیلم کاهانی بعد دیگری از توانایی های بازیگری اش را نشان داد .کارگرانی که تنها بیست روز تا بیکاری فاصله دارند و در فضای سیاه رستوران جرات اعتراض از آنان گرفته شده است.
قیصر – بهروز وثوقی – قیصر آنقدر درباره ی قیصر نوشته شده است که نکته ی تازه ای وجود ندارد، قیصر کارگری که برای تامین معاش به جنوب و آبادان می رود شمایل واقعی از عصیان یک کارگر ساده اس، که اگر چه متعلق به طبقات پایین تر اجتماع است اما شرف و حیثیتش را در قامت یک کارگر حفظ کرده است، اوست که در فضای خشونت زده ی زندگی اش هیچ راهی به جز انتقام پیش رویش نمیبیند ،قیصر تجسم صحیحی از یک کارگر است تناسبی که بین فکر و عمل او وجود دارد او را تا این اندازه جاندار و پویا کرده است ،او یک کارگر است انتظار گفت و گو از او در بستر زمانی که او وجود داشته است بیهوده است ، با آن ظرف فکری باید همان گونه که در فیلم می بینیم رفتار کند، ((فکر کردی چی ننه ؟ کسی از مردن ما ناراحت میشه ؟ نه ننه سه دفه که آفتاب بیفته لب این دیفار و سه دفه که اذون مغربو بگن،همه یادشون میره ما کی بودیم و واسه چی مردیم..))
راضیه – جدایی نادر از سیمین – ساره بیات اعاده ی حیثیت اصغر فرهادی از قشر کارگر در فیلم ستایش شده اش بابازی هنرمندانه ی ساره بیات متبلور شده است ،ترسیم چهره ی کارگری واقعی با دغدغه های مذهبی اش با تاکید بر پاکدستی اش و با متانت و تاکید بر حفظ آبرویی که دارد، راضیه را در سینمای فارسی ماندگار کرده است، او دروغ نمی گوید حتی اگر بداند با دروغ گفتن می تواند ورق را به سمت خود برگرداند، کارگر خانه است اما کارگر نفس اش نیست اگر ذره ای تردید داشته باشد شرافتش را نمی فروشد ،کاری که فرهادی با خلق شخصیت راضیه در جدایی نادر از سیمین می کند را صدها بروشور و آگهی تبلیغاتی در ستایش کارگر نمی تواند بکند .البته فیلم یک کارگر دیگر هم دارد شوهر راضیه که از فرط عجز و ناتوانی تبدیل به یک فرد عصبی و در حال فروپاشی شده است .
امیرو – دونده – مسعود گودرزی داستان کارگر نوجوانی که در نهایت به علم پناه می برد ،امیرو نوجوانی است جنوبی آواره ، بی کس با کارهای پیش پا افتاده ای همچون واکس زنی ،فروش بطری های خالی امرار معاش می کند ،فیلم کولاژ مانند "امیر نادری" نشانگر هیبت کارگر از نوع کارهای کاذب است. فیلم در دهه ی شصت ساخته شد ،استفاده از یک نابازیگر و حاصل کاری چنین درخشان را می توان به قدرت کارگردان حالا مهاجر ایران دانست امیرو هم شخصیت است، هم تیپ وگاه هیچکدام آنها ،ستایش شده ترین کارگر نوجوان سینمای ایران در ساختاری کلیپ گونه به خوبی پرداخت شده است.