عموماً کار و تلاش فراوانی برای ساختن یک فیلم صورت می گیرد و گاهی صدها نفر خون و عرق و اشک می ریزند تا سالها تلاش نتیجه دهد و فیلمی ساخته شود. در میان تلاش شبانه روزی افراد و دست اندرکاران یک فیلم، بعید نیست که گاهی اتفاقات بدی نیز در پروسه تولید رخ بدهد و گاهی این اتفاقات بد تبدیل به حوادث وحشتناکی می شوند.
10. کریستین بیل برای فیلم The Machinist تقریباً خودش را کشت. کریستین بیل برای این فیلم رژیم های غذایی وحشتناکی گرفت تا وزن کم کند. منظورمان از وزن کم کردن کاهش 10 کیلویی نیست. ظاهراً کریستین بیل رکورد بیشترین کاهش وزن برای یک نقش در تاریخ سینما را دارد. او برای این فیلم 30 کیلوگرم وزن کم کرد. او می گفت که می خواسته بیشتر کم کند، ولی پزشکان و کارشناسان تغذیه به او هشدار داده اند که اگر به رژیمش ادامه دهد به زودی می میرد. هنگام فیلمبرداری او دقیقاً 50 کیلوگرم شده بود.
رژیم او به این صورت بود که هر روز فقط یک کنسرو تن ماهی و یک عدد سیب می خورد. استرس گرسنگی او به قدری زیاد بود که مجبور شد سیگاری شود تا بدین ترتیب اشتهایش را کم کند و از استرسش بکاهد. تأثیر کاهش وزن او کاملاً در فیلم مشهود است و او در کل فیلمبرداری نمی توانست بیشتر از یکی دو دقیقه مسافتی را بدود، چون رژیم عضلات او را خورده بود. با آنکه این کار او بسیار تأثیرگذار بود، ولی باید بگوییم این بازیگر مشهور فقط در طول چند ماه توانست کل وزن کم شده به اضافه کمی بیشتر را دوباره اضافه کند تا برای فیلم Batman Begins آماده شود.
9. در فیلم The Shining، یک صحنه یک سال وقت برد. شاید استنلی کوبریک را بتوان یکی از بزرگترین کارگردانان تاریخ فیلمسازی دانست، ولی این عنوان به راحتی بدست نیامده است. او که به وسواس و دقت فراوان سر صحنه معروف است، معروف است به اینکه با افرادی که با او کار می کنند بسیار بیرحمانه برخورد می کند. فقط جنون و وسواس کوبریک به جزئیات نبود که همکارانش را اذیت می کرد. برای او خیلی عادی بود که یک صحنه را ده ها بار بگیرد تا شات موردنظرش از آب دربیاید. صحنه ای که شخصیت هالوران توضیح می دهد که shining چیست، رکورد جهانی 148 برداشت را دارد.
البته این در مقایسه با صحنه آسانسور خونی معروف چیزی نیست. با آنکه صحنه آسانسور خونی سه بار فیلمبرداری شد، و هر بار نه روز وقت لازم بود تا صحنه بازسازی شود، و در کل صحنه آسانسور فقط 30 ثانیه بود، ولی یک سال طول کشید تا کوبریک ادیت لازم را در صحنه انجام دهد و چیزی که مورد نظرش است را دربیاورد.
8. در فیلم The Wizard of Oz، سگ ها بیشتر از انسان ها دستمزد گرفتند اگر نسخه سال 1939 فیلم "جادوگر شهر اوز" را ندیده اید، یا زیر شش سال دارید یا در کشوری غیر از آمریکا زندگی می کنید. تقریباً همه مردم آمریکا یک بار در عمرشان این فیلم را دیده اند و دلیلش هم کاملاً مشخص است: این فیلم یک فیلم کلاسیک تمام و کمال است. ولی فقط بخاطر اینکه این فیلم 80 سال تحسین شده دلیل نمی شود که همه دست اندرکاران آن از موفقیت فیلم سهم داشته باشند. اینکه می گویند یکی از کوتوله های فیلم سر صحنه خودش را دار زده و حتی در یکی از صحنه های فیلم هم دیده می شود، شایعه بیش نیست و البته دلیل این نوع شایعات هم مشخص است.
هر کدام از کوتوله های این فیلم فقط هفته ای 50 دلار دستمزد می گرفتند. البته شاید آن موقع این مبلغ کم نبوده باشد، ولی در مقایسه با دستمزد هفته ای 125 دلار سگی که نقش توتو را داشت قطعاً کم است. آنها حتی نیمی از دستمزد یک دست را نداشتند در حالیکه انسان بودند و در واقع در این فیلم باید دیالوگ می گفتند.
7. فیلم Fitzcarraldo از زندگی واقعی سخت تر بود این فیلم داستان مرد دیوانه ای را روایت می کند که می خواست تماشاخانه ای در جنگل بسازد. او تصمیم گرفت که رویایش را با یدک کشیدن یک قایق 300 تنی به بالای تپه ای با شیب 40 درجه عملی کند تا آن بالا به شبکه وسیعی از ذخایر دست نخورده لاستیک دست یابد. همین بود که قضیه را پیچیده و دیوانه کننده می کرد. این فیلم مبتنی بر داستانی واقعی درباره مردی به نام کارلوس فیتزکارالد بود که واقعاً قایقش را بالای تپه ای با شیب 40 درجه برد تا به ذخایر لاستیک دست یابد. ولی بجای یدک کشیدن یک قایق 300 تنی کامل، مرد داستان فقط قایقی 32 تنی را جابجا کرد و آن هم بعد از جدا کردن همه قسمت های آن و سر هم کردن مجدد این قسمت ها در بالای تپه بود.
حرکت دادن قایقی 32 تنی در میان جنگل بارانی آمازونی در بهترین حالت غیرممکن بود، ولی هرزوگ مصمم بود که این شناور 300 تنی را واقعاً جابجا کند، چون بدین ترتیب واقعی تر به نظر می رسید. و همین کار را هم کرد. علاوه بر کمک گرفتن از یک بولدوزر به عنوان تکیه گاه پشت قایق، تقریباً همه کارها را بومی ها و پیمانکاران محلی استخدام شده انجام دادند. هل دادن چنین قایقی به اندازه کافی خطرناک بود، ولی در کنار آن بومی ها، حیوانات و هر چیزی که طبیعت در چنته داشت هم برای آنها خطر محسوب می شد. افرادی زیادی اعضای بدنشان را از دست دادند و ممکن بود خیلی ها بمیرند، ولی بالاخره قایق به بالای تپه برده شد. البته 4 سال طول کشید تا این قایق به بالای تپه برسد.
6. حرمت شکنی در فیلم Old Boy در بسیاری از مذاهب، ممنوعیت های غذایی وجود دارد. در مذهب بودایی هم همینطور است. در مناطقی که این مذهب وجود دارد، خوردن گوشت ممنوع است و گرفتن جان یک حیوان برای سیر کردن شکمتان در بودیسم حرام است. این مطلب را عنوان کردیم، چون چوئی مین-سیک بودایی است. و او در صحنه ای در فیلم Old Boy نه یکی، بلکه چهار اختاپوس زنده خورد تا کارگردان صحنه دلخواهش را دربیاورد. با آنکه این کار مخالف آموزه های دینش بود، ولی چوئی می دانست که این صحنه برای کاراکتر او در فیلم مهم است و با رغبت این کار را انجام داد. البته هر بار بعد از خوردن هر اختاپوسی او دعا می کرد و طلب بخشش می کرد.
5. در فیلم Lord of the Rings تقریباً 5 نفر نزدیک بود کشته شوند وقتی روی فیلمی دنباله دار مانند سه گانه ارباب حلقه ها کار می کنید که بیش از 5 سال ساخت آن طول می کشد، هر از گاهی حوادثی پیش می آید و این شما را غافلگیر نمی کند. هر چقدر هم که احتیاط کنید و مواظب باشید، همیشه احتمال وقوع حادثه وجود دارد و از این نوع حوادث زیاد دیده ایم. البته اکثر اوقات این حوادث جدی نیستند. در صحنه ای در فیلم ارباب حلقه ها که آراگورن بیهوش در رودخانه ای شناور است، ویگو مورتنسن بازیگر این نقش که می خواست خودش این صحنه را بجای بدلکار بازی کند، بخاطر جریان شدید رود به صخره ای برخورد می کند و مدتی زیر آب می ماند، تا اینکه بالاخره بالا می آید. همچنین در صحنه ای او دو تا از انگشتان پایش را شکست ولی منتظر ماند کارگردان صحنه دلخواهش را فیلمبرداری کند و کات بدهد.
در صحنه دیگری قرار بود یک ارک شمشیری واقعی به سمت درختی پرتاب کند، ولی اشتباهاً شمشیر را کج پرتاب کرد که به سمت ویگو مورتنسن رفت و ویگو با شمشیرش آن را منحرف کرد و از فاجعه جلوگیری کرد.
اولین جراحت را در فیلمبرداری ارباب حلقه ها، اورلاندو بلوم برداشت و یکی از دنده هایش شکست.
4. کوتوله های فیلم Willy Wonka And The Chocolate Factory ویلی وونکا و کارخانه شکلات سازی 25 سال پس از سقوط نازی ها در آلمان ساخته شد، ولی این دلیل نمی شود که دست اندرکاران این فیلم تحت تأثیر آنچه هیتلر باقی گذاشت نباشند. همه می دانند که هیتلر با افرادی که نقص های مادرزادی داشتند و همچنین کوتوله ها مشکل داشت.
در فیلم ویلی وونکا کارگردان با کمبود کوتوله مواجه بود، زیرا در دهه شصت و هفتاد پیدا کردن کوتوله بزرگسال در آلمان غیرممکن بود، چه رسد به اینکه این کوتوله درس بازیگری یا خوانندگی هم گرفته باشد. برای پیدا کردن کوتوله مناسب برای این فیلم کل اروپا را گشتند و چند نفر پیدا کردند که همه آنها آموزش تئاتر یا بازیگری ندیده بودند. اگر با دقت به فیلم نگاه کنید می بینید که بعضی از آنها اصلاً آواز نمی خوانند. دلیلش هم این است که چند تا از آنها اصلاً انگلیسی بلد نبودند.
3. در فیلم Stalker همه سرطان گرفتند. فیلم Stalker احتمالاً عجیب ترین مورد این لیست است. این فیلم علمی تخیلی بر اساس کتابی با عنوان A Roadside Picnic ساخته شد (که در آن هیچ اتفاقی نمی افتد و در عین حال خیلی چیزها رخ می دهد). یک بار تماشا کردن آن سخت است، چون بار اول ممکن است آن را کامل متوجه نشویم. در این فیلم سه نفر مردند تا فیلم ساخته شود و با این حال به اندازه فیلم های دیگر لیست دیده نمی شود. همه قسمت های فیلم در لوکیشنی در نزدیکی سایت زباله های شیمیایی فیلمبرداری شده است. در فیلم به این زباله دانی، "منطقه" می گفتند و این منطقه جایی بود که هیچ انسانی به آن رفت و آمد نداشت. در دنیای واقعی هم این منطقه مکانی بسیار سمی است که کسی پایش را آنجا نمی گذارد.
اثرات تابش و سمی بودن منطقه در کل فیلم کاملاً مشهود بود. در یک صحنه بازیگر فیلم در نهر کوچکی دراز کشیده که رنگ های درخشان مواد شیمیایی داخل آب دیده می شوند. در صحنه دیگری هم دیده می شود که در منطقه تابستانی برف می بارد و این دانه های برف مواد شیمیایی خطرناکی بودند که آسمان می باریدند و همه به خصوص زنانی که با آن در تماس بودند شدیداً مریض شدند. افراد زیادی در صحنه های این فیلم سرطان گرفتند و حداقل سه نفر آنها مردند. بدتر از همه اینکه بیشتر فیلم اصلی در تصادفی از بین رفت و این باعث شد که دوباره همه مجبور شوند به لوکیشن سمی برگردند و دوباره فیلمبرداری کنند و خودشان را دوباره در معرض خطر قرار دهند.
2. پاگنده در فیلم Harry And The Hendersons ایدز گرفت. کوین پیتر هال، از دهه هفتاد تا سال 1991 که فوت کرد، تقریباً در همه فیلم ها و سریال ها نقش هیولا را بازی می کرد چون قد بلندی داشت (218 سانتیمتر). وقتی که در سریال Harry and the Hendersons نقش پاگنده را بازی می کرد، تصادف بسیار شدید و بدی کرد و فوراً او را به بیمارستان رساندند تا انتقال خون روی او انجام شود. متأسفانه خونی که او دریافت کرد به ویروس HIV آلوده بود و در نتیجه او ایدز گرفت. مدت کوتاهی بعد از تشخیص بیماری اش او ذات الریه گرفت و بخاطر پیچیدگی هایی که از ایدز ناشی می شود فوت کرد.